حالا همه انتظار می‌کشند تا ببینند این قضیه به کجا می‌انجامد و چه فرجامی در انتظار شهر رؤیایی پدیده است، شهری ساخته نشده که توانسته است تنها رؤیای تعداد اندکی از خریداران سهام را محقق کند.

مشهدی ها بیشترین خریداران سهام شرکت همشهری خود بودند. آنان در هفته‌های آخری که تبلیغات سرسام آور پدیده هنوز جریان داشت، همه چیز خود را به پول نزدیک کردند تا در رقابت خرید سهام، از همشهریان خود عقب نمانند. اما حالا که تبلیغات پدیده ممنوع شده، دفاتر فروش سهام بسته شده و قوه قضائیه هم تیم ویژه‌ای را برای پیگیری پرونده تشکیل داده است، امیدها ناامید شده است.

در کنار این انتظار، پرسش‌هایی هم مطرح شده است، پدیده چیست؟ مدیرعاملش کیست؟ از کجا شروع کرده؟ آیا وابسته به جایی بوده است و اگر این طور بوده، به کجا؟ و سؤال‌های بسیار دیگر. اما پاسخ‌ها جز در مدار حاشیه‌ها نمی‌چرخد.

محسن پهلوان مقدم مدیرعامل و همه کاره شرکت پدیده شاندیز در مصاحبه‌ای که سال ۹۲ با مجله «زندگی ایده‌آل» انجام داد، روایتی رسمی از روزهای ابتدایی فعالیت خود ارائه داد ؛ اینکه بچه خیابان تهران مشهد بوده است، خانواده او از ابتدا در کار ساخت و ساز و ویلاسازی و مجتمع‌سازی بودند و پدربزرگش کاشیکار بوده و کاشیکاری بخشی از حرم مطهر رضوی، اثر پدربزرگ اوست. اما به نظر می‌رسد این روایت «استاندارد» بیشتر متناسب با روزهای کنونی زندگی کسی است که از کارهای کوچک شروع کرده است، جوانی که تمایل دارد متناسب با دوران اوج زندگی گذشته خود را «بازسازی» کند. در کنار این روایت رسمی، داستان دیگری نیز وجود دارد. این روایت را بچه‌های «کوی مادر» فلکه ۱۷ شهریور مشهد – منطقه‌ای با فاصله اندک از خیابان تهران- بیان می‌کنند، بچه محل‌های دیروز که هنوز خانواده‌اش را می‌شناسند و با برادرانش حشر و نشر دارند. بنابر این داستان، مدیرعامل و همه کاره امروز «پدیده» قبل از آغاز پیمودن پله‌های ترقی، در «داربست عقاب» کار می‌کرد که شغل و حرفه‌ای خانوادگی بود. او در خانواده‌ای مذهبی، متوسط از نظر اقتصادی، ساکن در منطقه متوسط شهری و با یک کار متوسط اقتصادی شروع کرد. او حتی در تحصیل هم به دیپلم متوسطه قناعت کرد، اما بعدها در کار اقتصادی حد و مرزی نمی‌شناخت. داربست کار دیروز، با بلندپروازی هایش بسیاری از مرزهای اقتصادی را پشت سر گذاشت و سر از تهران و کیش و دوبی و کابل درآورد.
فقط محسن پدیده شد
کاسب‌های مشهد نگاه خاصی به تهران دارند. آنان می‌گویند در تهران پول بیشتری هست تا در مشهد؛ هزینه هایش زیاد است، اما درآمدش هم بالا است. «محسن پهلوان مقدم» نشان داد این حرف چندان هم بیراه نیست.
برخلاف سه برادر دیگر که به زندگی در محله قدیمی قناعت کرده‌اند، برادر کوچک‌تر سهمش را در داربست خانوادگی که با مشارکت سایر پسران فامیل اداره می‌شد، فروخت و راه خود را رفت. اما محسن یک یادگاری از شرکت خانوادگی با خود همراه برد: شراکت و سهیم کردن دیگران در کار. او در این راه آنچنان پیش رفت که اکثر قریب به اتفاق مشهدی‌ها و بسیاری دیگر از شهروندان ایرانی را سهام‌دار چندین شرکت آینده خود کرد. بیش از ۱۵ سال پیش بود؛ با پول سهمش راهی تهران شد. پیشنهاد از او بود: یکی از دوستانش در «شاندیز» رستوران‌داری کرده بود، شهری در حاشیه مشهد که به رستوران‌ها و تفرجگاه هایش معروف است و او از همین طریق با رستوران‌داری آشنا شد. به تهران که آمد، در خیابان جردن جایی را اجاره کردند و نخستین رستوران «شاندیز» را راه انداختند؛ رستورانی که هم نشانه‌ای از شهر حاشیه‌ مشهد داشت و هم اصلی‌ترین غذایش، ‌غذای رستوران‌های شاندیز بود؛ شیشلیک. بزرگ تر‌ها به آنان می‌گفتند اگر در روز اول توانستید ۴۰ پرس غذا بفروشید، امیدوار باشید بتوانید چک هایتان را پاس کنید و قرض هایتان را بدهید، در غیر این صورت باید به مشهد بازگردید. اما آنان در نخستین روز رستوران‌داری ۳۰۰ پرس غذا فروختند و برای خودشان مجبور شدند از کبابی غذا بگیرند. محسن بعدها به دوستان مشهدی‌اش گفت به معجزه تبلیغات ایمان داشته است و این دومین درس او در زندگی اقتصادی‌اش بود. او پیش از آغاز به کار رستوران، فضاهای شهری و رسانه‌ای نوشتاری و دیداری را با تبلیغاتش پر کرده بود. در آینده هم تبلیغات «پدیده شاندیز» همه فضاهای شهری و رسانه‌ای کشور را در بر گرفت. رستوران روهای تهران می‌دانند که بهترین شیشلیک پایتخت را کجا می‌توان خورد، اما آنان نمی‌دانند که چه کسی این رستوران را راه انداخت. بعد از دو سال که کار گرفت، محسن باز هم سهم خود را فروخت. اما این بار راهی دوبی شد؛ شهری که می‌گویند ایرانی‌ها سهم زیادی در ساختن آن دارند. در پایتخت سرمایه‌داری خلیج‌فارس، او باز هم رستوران زد، با اسم شاندیز و با تبلیغاتی وسیع که حتی سفرهای هوایی را نیز در بر می‌گرفت. در این جا نیز شرکایی از استان‌های مجاور خلیج فارس برای خودش دست و پا کرد. پس از چند سال که کارش گرفت و شیشلیک زیر دندان شهروندان دوبی مزه کرد، به دلیل مشکلاتی ناچار شد بار و بنه را جمع کند و سهمش را بفروشد. به کابل رفت. در افغانستان بعد از حمله امریکا و ریاست جمهوری حامد کرزای، کار را با راه انداختن رستوران آغاز کرد، رستورانی بزرگ که به محل رفت و آمد سفرا و شخصیت‌های مهم سیاسی تبدیل شد. در این شهر بود که علاوه بر سرو شیشلیک در رستوران، فعالیت‌های بزرگی را در ساختمان‌سازی آغاز کرد. از آنجا که اقتصاد اغلب به حوزه سیاست هم کشیده می‌شود – وسوسه‌ای که بسیاری از فعالان اقتصادی تاب مقاومت در برابر آن را ندارند – گویا در پایتخت کشور همسایه توانست روابط سیاسی خوبی ایجاد کند، بویژه با نفر اول افغانستان جدید. این روابط به او کمک کرد برای ۲۰ سال، تمام بیلبوردهای تبلیغاتی این شهر را اجاره کند. اما دمخورشدن با سیاسیون همیشه هم ختم به خیر نمی‌شود، خربزه‌ای است که گرچه شیرین است، اما باید پای لرزش هم نشست. کابل را هم به دلیل مشکلات امنیتی و اختلافات اقتصادی ترک کرد، به زادگاهش مشهد بازگشت، اما با سرمایه بیشتر و تجربه‌های کاری متفاوت. در کابل که بود، در بخشی از کارهای ساختمان سازی‌اش با آستان قدس رضوی شراکتی به هم زد، اما این شراکت چندان دوام نیافت. به مشهد که آمد، دیگر با آستان قدس شراکت نکرد. رویه جدیدی را انتخاب کرد، او همه کاره باقی می‌ماند، اما این بار مردم را به شیوه دیگری به بازی خود فرا‌خواند.
مشهد؛ آغاز دوباره
مرحله جدید کاری محسن که تا امروز نیز ادامه یافته است، از شاندیز شروع شد. پارکی را از شهرداری شهر اجاره می‌کند؛ با تعهد هزینه کردن ۲ میلیارد تومان برای ۲۰ سال. رستورانی در آن دایر می‌کند به نام «پدیده» که باز هم بهترین غذایش شیشلیک است. این بار هم رستورانش اسمی می‌شود، کار که پیشرفت می‌کند، زمین را از شهرداری می‌خرد و به این ترتیب رستوران پدیده شاندیز تا امروز به مشتری‌ها شیشلیک‌های عالی می‌دهد. این مرحله با مراحل قبل یک تفاوت عمده دارد. برخلاف تجربه‌های گذشته که در نهایت محسن مجبور می‌شد سهمش را بفروشد و کاری را که آغاز کرده بود، واگذار کند و برود، این بار خودش ماند و خودش. فواید گسترده تبلیغات را به خاطر داشت، اما به جای شراکت با دیگران، به فروختن سهام شرکتش به مردم روی آورد؛ یعنی تکیه به مردم و پول‌هایشان، به جای تکیه بر کسانی که بعدها می‌توانند مشکل‌ساز شوند. شروع به فروختن سهام شرکت کرد. وقتی رستوران و پارک را کنار هم جمع کنی، می‌شود گردشگری. نخستین مجموعه گردشگری را در شاندیز – همان جایی که اجاره کرده بود – راه انداخت؛ «پدیده شاندیز» اسم رستوران که بعدها نام اصلی‌ترین شرکت هولدینگ او شد. سهام فروشی و درآمدهای ناشی از مجموعه‌های متنوع گردشگری و بازارهای ساخته شده در نقاط مختلف کشور سبب شد سایر مراحل با سرعت بیشتری طی شود. با فروش سهام پدیده شاندیز، ابتدا در کیش یک مجموعه گردشگری راه انداخت در کمتر از ۴ ماه، با یک رستوران و بعدها یک بازار هم در کنارش راه انداخت، با سرویس رفت و برگشت رایگان، آن هم در ۹۹ روز. در تهران هم کارش گرفت. در ۳۱ روز بزرگ‌ترین مجموعه توریستی پذیرایی مسقف داخل پایتخت را ساخت. اما چرا در تبلیغاتش به زمان ساخت طرح‌های جور واجورش اهمیت می‌داد؟ شاید می‌خواست برتری طرح‌های خود را نسبت به طرح‌های دولتی نشان دهد.
هولدینگ
هرچه درآمدها بیشتر می‌شد، رؤیاها هم بزرگ‌تر می‌شد. او خسیس نبود، به همشهری هایش هم رؤیا داد و رؤیای برخی هم محقق شد. کار مجموعه‌های گردشگری در مشهد و کیش و تهران که گرفت، سراغ ایده‌ای بسیار بزرگ رفت: «شهر رؤیایی پدیده شاندیز.» قرار بود در این شهر پارک آبی، هتل ۵ ستاره، مرکز خرید و سرگرمی، مجتمع اداری، سرویس آپارتمان اقامتی و شهربازی سرپوشیده ساخته شود، نیروگاه برق مختص خود داشته باشد و حتی برای تأمین آب، از مشهد بی‌نیاز باشد. اگر این طرح به پایان می‌رسید، می‌شد بزرگ‌ترین شهر و مجموعه گردشگری کشور و شاید هم منطقه، اما گویا سرنوشت روند دیگری را برایش رقم زده بود. این ایده در کیش هم دنبال شد؛ «شهر افسانه‌ای پدیده کیش.» ساخت این «شهر»‌ها به این سادگی‌ها هم نبود: هم نیروهای کار بسیار می‌خواست، هم زمین و هم مهم‌تر از همه، سرمایه. دیگر اینکه کاری به این بزرگی، کار یک شرکت و یک نفر نبود و به تخصص‌های زیادی نیاز داشت. برای پاسخگویی به این نیازها بود که شرکت‌های اقماری پدیده شاندیز راه‌اندازی شدند تا هر یک، بخشی از طرح‌های این شهرها را بر عهده بگیرند. شرکت بازرگانی پدیده پارسیان توس (۱۳۸۲)، شرکت توسعه بین‌المللی گردشگری پدیده شاندیز (۱۳۸۳)، شرکت آریا دوام ساز شرق (۱۳۸۵)، شرکت ابنیه و ساختمان (۱۳۸۸)،شرکت بین‌المللی تجارت الکترونیک پدیده کیش (۱۳۹۲) و شرکت شهربازی پدیده شاندیز (۱۳۹۲). حالا همه شرکت‌ها، زیر مجموعه شرکت توسعه بین‌المللی گردشگری پدیده شاندیز قلمداد می‌شوند. او رئیس هیأت مدیره و مدیرعامل اصلی‌ترین شرکت است و در سایر شرکت‌ها نیز سمتی دارد. تقریباً کار و فعالیتی اقتصادی نیست که در موضوع فعالیت این شرکت‌ها قید نشده باشد؛ نوعی نگاه حجره‌ای که همه کارها را خودمان باید به دست بگیریم و اگر سودی هست، برای خودمان باشد. امروزی‌ها به این کار می‌گویند هولدینگ. بعدها که پول بیشتری به دست آمد، امکان تحقق رؤیاهای بیشتری هم فراهم شد. شرکت پدیده با هدایت پهلوان، تیم فوتبال مس سرچشمه را خرید و در یک بده بستان اقتصادی، تبدیل شد به تیم پدیده شاندیز. حالا هم کار شرکت بالا گرفته است، تیم پدیده هنوز در لیگ برتر حضور دارد.
تبلیغات و فروش سهام
بازاری‌های مشهد می‌گویند محسن پهلوان بلندپرواز بود، اما او برای بلندپروازی‌های خودش به ابزارهایی نیاز داشت. گرچه مجموعه‌های گردشگری پدیده سودآور بودند و هر یک درآمدهایی به شرکت مادر واریز می‌کردند، اما ساخت شهرهای رؤیایی به سرمایه‌های رؤیایی هم نیاز داشت. محسن پهلوان به جای تکیه بر منابع گران بانکی، به سرمایه‌های سرگردان مردم رجوع کرد. البته این طور هم نبود که او به منابع بانکی دسترسی نداشته باشد، چنانچه در مقاطعی مجبور شد چندین میلیارد تومان را از مؤسسه مالی و اعتباری عسگریه قرض بگیرد که با سود شایانی، آن مبلغ را برگرداند. او تکیه گاه اصلی‌اش را از یاد نبرده بود: تبلیغات. برای تبلیغات هم حدی وجود نداشت: تیزرهای تلویزیونی تمام شبکه‌ها و تمام ساعت‌ها را در بر گرفت. بیلبوردهای شهری و بین شهری اجاره شد. فرودگاه‌ها هم فراموش نشد. علاوه بر بیلبوردهای فرودگاه‌های کشور، در مشهد برنامه خاصی پیاده شد. کارمندان پدیده به هر مسافری که به فرودگاه مشهد وارد می‌شد، یک شاخه گل رز به همراه یک بروشور هدیه می‌دادند. اگر در فرودگاه مشهد روزانه ۲ تا ۳ هزار گل توزیع بشود (کاری که تا این اواخر ادامه داشت) بیش از ۵۰۰ هزار تومان فقط هزینه این گل‌ها خواهد بود. این غیر از هزینه روزانه ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومانی تیزرهای تلویزیونی بود. باوجود این همه تبلیغات، مشهدی‌ها بیشترین خریداران سهام شرکت‌های او بودند، گرچه در ۳۰ مرکز استان نیز دفاتر فروش سهام راه‌اندازی شد. برخلاف آنچه گفته می‌شود، تنها سهام شرکت ابنیه و ساختمان به فروش گذاشته شد، سهام شرکت اصلی، یعنی پدیده دست پهلوان و شرکا باقی ماند. کار فروش سهام هم از ۸ آبان ماه ۱۳۸۸ شروع شد، سالروز تولد امام رضا(ع). هر سهم ۲۰۰ تومان و تا این اواخر قیمت هر سهم به ۱۲ هزار تومان رسید. این یعنی اگر فردی در سال ۸۸، ۱۰۰ میلیون تومان سهام می‌خرید، اکنون ارزش سهامش به میلیاردها تومان می‌رسید. اما این سودها از چه راهی تأمین می‌شد؛ بویژه اینکه هنوز شهرهای رؤیایی پدیده در مشهد و کیش در حال ساخت هستند و به بهره‌برداری نرسیده اند؟ ماجرا از این قرار است: پدیده که در بورس حضور نداشت؛ خودش ارزش سهمش را افزایش می‌داد. شرکت – این اواخر به صورت روزانه -‌ مدعی بود که درصدی از کار ساخت و ساز پیشرفت داشته است و این یعنی افزایش قیمت نهایی طرح و به دنبال آن، افزایش ارزش سهام. خلاصه ماجرا این می‌شود که مردم سهام را می‌خریدند، شرکت با هر پیشرفت طرح ارزش سهام را بالا می‌برد، مردم سهام گران شده را به یکدیگر می‌فروختند. با دست به دست شدن سهام، هم برخی به سود می‌رسیدند و هم شرکت هزینه طرح‌های خود را تأمین می‌کرد. اما مشکل اینجاست که این نوع افزایش قیمت، حباب ایجاد می‌کرد؛ حبابی که در نهایت نه بازار و نه مردم، بلکه یک شرکت رقیب آن را شکست.
رقبایی که دیر آمدند و زود رفتند
زمانی از مدیرعامل یک بانک خصوصی پرسیدم چه نیازی به این همه بانک خصوصی در کشور هست؟ او می‌گفت بازار ایران و پول‌هایی که دست مردم هست، باز هم کشش ایجاد بانک‌های دیگری را دارد. پدیده این واقعیت را ثابت کرد. اما تجربه سهام فروشی پدیده، در خارج از بورس، آن هم با این گستردگی و موفقیت، شرکت‌های دیگری را به این فکر انداخت که شاید آنها هم بتوانند سرمایه‌های سرگردان مردم را جمع کنند و به زخمی بزنند. روایت بازاری‌های مشهد از این قرار است: شرکت تبرک برای احیای کارخانه‌های خود از نظام بانکی درخواست وام کرد. به هر دلیل، این پول از سوی نظام بانکی، ‌ولو گران تأمین نشد. تبرک به فکر پدیده افتاد و اعتبار ارزانی که او جمع کرد. تبرک به تازگی توانسته بود موافقت اصولی ساخت یک شهربازی را دریافت کند؛ کاری شبیه به کاری که پدیده می‌کرد؛ پس می‌شد همان راه پدیده را رفت. پدیده سهامش را در خارج از بورس به عرضه گذاشت. مشهدی‌هایی که سوددهی گسترده پدیده را دیده بودند، برای خرید سهام تبرک وسوسه شدند. همزمان شرکت «پردیسبان» که به تازگی چندین ساختمان در مشهد ساخته بود یا در دست ساخت داشت، فروش سهام خود را آغاز کرد. تبرک توانست در کمتر از ۲۰ روز نزدیک به ۸۰۰ میلیارد تومان از راه فروش سهام به مردم جمع‌آوری کند. پردیسبان هم توفیقاتی داشت. تحرکات این دو شرکت باعث دلال بازی شد و به هیجانات اجتماعی و اقتصادی گسترده‌ای در مشهد دامن زد. عده‌ای با توجه به تجربه موفق سهام پدیده، هرچه داشتند فروختند تا سهام بخرند. در این کشاکش، پدیده برای اینکه از رقابت عقب نماند، باز هم قیمت سهام خود را دستکاری کرد. حباب بزرگ‌تر شد، دلال بازی شدت گرفت. دلال‌ها دفاتر تازه‌ای راه انداختند. در مشهد همه به فکر فروختن اموال خود بودند تا سهام بخرند. شهر به ولوله افتاد. اقتصاد شهر تکان خورد. تا اینکه در نهایت با پلمب دفاتر فروش سهام و دلالان هر سه شرکت، تب بازار خوابید. حالا بازاری‌های مشهد معتقدند این تبرک بود که پدیده را زمین زد. اسم تبرک و پردیسبان زود از رده خارج شد، اما ماجرای پدیده کش‌دار شد. چرا؟
بازار کاسب‌های مشهد کساد شد
علاوه بر همه این مجموعه‌های درآمدزا، پدیده به حوزه‌های دیگر بازار هم وارد شد. در هایپرمارکت‌های پدیده در مشهد از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می‌شود. هر ۲ دقیقه یک قرعه‌کشی میان خریداران انجام می‌شد. تمامی اجناس با ۲۰ درصد تخفیف عرضه می‌شد، اما نقد. این اواخر حتی مغازه دارهای مشهد هم از این هایپر مارکت می‌خریدند. می‌گفتند قصد داشت تجربه کیش را در مشهد ایجاد کند: ایجاد ایستگاه‌هایی که خریداران را سوار ون کنند، به صورت رایگان در مشهد بگردانند و دست آخر آنها را به هایپرمارکت پدیده ببرند، همان هایپرمارکتی که سال گذشته هجوم خریدارانش، جاده شاندیز را بند آورده بود و پلیس ناچار به مداخله شد. صدای کاسب‌ها درآمده بود. بحث در میان بازاری‌ها بالا گرفت، اقتصاد شهر تکان خورده بود، پدیده متورم شده بود، حجمی بزرگ‌تر از اقتصاد شهر و رقبایی به حاشیه رانده شده. اعضای اتحادیه‌ها می‌خواستند نامه و تومار بنویسند و از کاهش ۲۰ درصدی فروش و از دست دادن ۶۰ درصد بازار خود شکوه و گلایه کنند. بی‌خود هم نبود؛ روایتی هست که مجموعه سرمایه شرکت پدیده را ۹۴ هزار میلیارد تومان می‌داند. بازاری‌ها می‌گفتند کسی توان رقابت با او را نداشت، بدتر از همه اینکه یک دنده بود، به حرف کسی گوش نمی‌داد. می‌خواست سر زبان‌ها باشد، می‌خواست همه جا اسم او باشد. البته به مردم سود رساند، چه آنانی که از هایپرها خرید می‌کردند و چه کسانی که سهام خریده بودند – البته آن اوایل – سود کرده بودند. در مشهد همه جا، در همه خانه‌ها بحث پدیده بود و سهام پدیده. خیلی‌ها خانه دار شدند، همچنان که خیلی‌ها هم خانه دار نشدند. اما کار به نامه اتحادیه‌ها نکشید.
ایرادهای قانونی
می گویند تابستان امسال محسن پهلوان با برخی از بورسی‌ها جلسه داشت و قول‌هایی داده بود که وارد بورس شود. اما کار در بورس برایش غیرممکن بود. نمی‌توانست هر وقت که می‌خواهد ارزش سهام را بالا ببرد. در بورس خرید و فروش سهم هم ضابطه‌مند می‌شد. تا دیروز اگر کسی فروشنده بود، شرکت سهمش را به روز می‌خرید، اما چک یک ماهه می‌داد، گرچه دلال‌ها در همان زمان زیر قیمت می‌خریدند. به این ترتیب گردش مالی شرکت همیشه برقرار بود. اما در بورس، اگر کسی فروشنده باشد، باید به روز پول سهمش را داد.
هرچه بود؛ بازاری‌ها می‌گویند در مشهد پولی نماند که پدیده جمع نکرده باشد. پهلوان پول‌های سرگردان مردم را به پای شهر رؤیایی‌اش ریخت. پس از ماجرای بسته شدن دفاتر دلالان و فروش سهام، ناگهان جزئیات تازه‌ای آشکار شد و مسائل تازه‌ای رخ نمود. پدیده حق نداشت سهامش را به مردم عرضه کند؛ زیرا شرکت سهامی خاص بود. فقط شرکت‌های سهامی عام حق سهم فروشی دارند، آن هم در بورس. اما همزمان برخی معتقدند که پهلوان روی مرز قانون حرکت کرد و او در نهایت فقط از خلأهای قانونی بهره گرفت. مسائل دیگری هم هست. می‌گویند در تغییر کاربری زمین‌های شهر رؤیایی کار غیرقانونی صورت گرفته است. شهرداری مشهد مدعی است که تغییر کاربری‌ها غیرقانونی بوده، اما پهلوان می‌گوید که مجوزش را از استانداری دولت قبل گرفته است. همین مجوزها و رفت و آمدهای دولتمردان دولت گذشته هم به شایعه‌ها مبنی براینکه او پشتش به جایی گرم بوده است، دامن زده است. اما باوجود این، هنوز نه طرحی متوقف شده، نه اتهامی عنوان شده و نه کسی دستگیر شده است، گرچه دفاتر فروش سهام بسته شده و تبلیغات هم ممنوع شده است و این یعنی طرح پول تازه‌ای ندارد. اما بازاری‌های مشهد می‌گویند حالا داستانش پیچ خورده، مردم ترسیده‌اند، همه فروشنده شده‌اند. حباب شکست، تبلیغات شرکت هم به عنوان ابزار اصلی ممنوع اعلام شد. محسن پهلوان چند روزی به تهران آمد و به رایزنی با مقامات قضایی پرداخت. بعد هم جلسه‌ای عمومی با سهامداران برگزار کرد، یک نفر در مقابل بیش از ۲ هزار نفر. دو روز پس از ممنوعیت تبلیغات؛ سایت شرکت اعلام کرد ارزش سهام ۱۰ درصد افزایش یافته است، اما باز هم مردم فروشنده‌اند.
آخرین اخبار
حالا دیگر همه ریز اخبار مربوط به پدیده و محسن پهلوان را دنبال می‌کنند؛ سهامداران نگران بیش از دیگران. گرچه پهلوان با دادستان کل کشور جلسه‌ای داشته است، اما این جلسه منجر به ادامه فعالیت‌های تبلیغی و فروش سهام نشد. اکنون قوه قضائیه هیأت قضایی و اقتصادی ویژه‌ای را برای بررسی پرونده تشکیل داده است که «بختیاری» وزیر دادگستری دولت قبل ریاست آن را برعهده دارد، دولتی که برخی شایعات می‌گوید از فعالیت‌های پدیده حمایت و پشتیبانی می‌کرده است. ایرادهای دستگاه قضا هم حول دو محور عرضه سهام شرکت سهامی خاص به مردم و در خارج از بورس و تغییر کاربری زمین هاست. سخنگوی کمیسیون اصل ۹۰ مجلس هم از تشکیل کمیته‌ای در این کمیسیون برای بررسی تخلفات پدیده شاندیز خبر داده است، درحالی که سال گذشته رئیس این کمیسیون از طرح پدیده در مشهد بازدید کرده بود که اخبار آن با تبلیغات زیادی منتشر شد.
در این میان، مدیرعامل همچنان از ورود شرکت به بورس سر باز می‌زند، گرچه آن را منوط به تصمیم سهامداران می‌داند، اما او اصلی‌ترین سهامدار است. در غیاب تبلیغات، سایت رسمی شرکت فعال است. طرح‌ها هم ادامه دارد و برخی هم در این میان افتتاح می‌شوند. پهلوان مدعی است که کار غیرقانونی نکرده است و حق و حقوق شهرداری یا جهاد کشاورزی را در تغییر کاربری‌ها داده است. اما شایعات ادامه دارد، دادگستری مشهد فعال‌تر از مسئولان عالی قضایی است و هر فعالیت پدیده را رصد می‌کند. بازاری‌های مشهد سکوت پیشه کرده‌اند و اخبار را دنبال می‌کنند.
دیگر اسمی از تبرک و پردیسبان نیست، عاملان اصلی دردسرهای پدیده. حالا باید منتظر فرجام رسیدگی هیأت قوه قضایی شد. محسنی اژه‌ای سخنگوی قوه قضائیه می‌گوید تلاش می‌شود مردم به عنوان سهامداران اصلی ضرر نکنند، برای همین کارها به آرامی و با دقت زیاد ادامه می‌یابد. این طمأنینه شاید به این دلیل باشد که در صورت زمین خوردن پدیده و پهلوان، سونامی ای عظیم در اقتصاد و جامعه بویژه در مشهد بروز می‌کند، سونامی ای که می‌تواند زندگی‌های بسیاری را با خود ببرد و تخته پاره‌هایی کوچک بر جای بگذارد. این می‌تواند تاوان رؤیای یک شبه پولدار شدن باشد، رؤیایی که پهلوان جوان بیش از همه آن را می‌شناسد.


لینک کوتاه : http://poolpress.ir/?p=55316
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما

( الزامي )

(الزامي)

فراز و فرود رؤیای شهر شاندیز
فراز و فرود رؤیای شهر شاندیز
فراز و فرود رؤیای شهر شاندیز
فراز و فرود رؤیای شهر شاندیز
فراز و فرود رؤیای شهر شاندیز
فراز و فرود رؤیای شهر شاندیز