هفته نامه تجارت فردا سراغ علی اکبر معین فر، نخستین وزیر نفت جمهوری اسلامی رفته و درباره سیاست ملی کردن بانک ها و مصادره اموال فعالان اقتصادی در سال های نخستین انقلاب با او گفت و گو کرده است.
بخش های مهم و خواندنی این گفت و گو در ادامه آمده است:
*بنی صدر مسبب ملی کردن بانک ها نبود و چنین ادعایی پذیرفته نیست. ما در سال ۱۳۵۸ گزارشهایی درباره وجود بحران در نظام بانکی داشتیم و نبودن مدیریتهای لازم و احساس کردیم اگر دخالت نکنیم، در آینده اتفاقات بسیار بدی رخ میدهد که آینده کشور را به سمت و سوی خطرناکی میبرد.
*بنیصدر از حامیان ملی شدن بانکها بود اما بانیاش من بودم.
*بانکها مقادیر زیادی بدهی خارجی داشتند و بانک مرکزی ناچار بود این تعهدات را متقبل شود چون ضامن بانکها شده بود و اگر بانکی ورشکسته میشد یا بوی ورشکستگی از آن میآمد، احتمالاً شورشهای اجتماعی و اعتراضهای مردمی به دنبال داشت.
*پیشنهاد ملی شدن بانک ها را من در شورای اقتصاد مطرح کردم. اما دوستان معتقد بودند نمیشود ملی کرد، کار مشکلی است. بحثهای زیادی شد و پیشنهادی که به شورای انقلاب رفت، مدیریت موقت بود، نه ملی شدن.
*آقای اردلان و دکتر مولوی میگفتند دولت نباید مدیریت بانکها را ملی کند. بانک مرکزی باید برای بانکها مدیران دوره گذار انتخاب کند و بعد که اوضاع سامان پیدا کرد، مدیران قبلی بانکها را تحویل خواهند گرفت.
*آن روزها به شکلی بود که هیچکدام از مدیران دوره شاه جرات نداشتند به کشور برگردند. اگر برمیگشتند، بدون شک با شرایط بسیار سختی مواجه میشدند. فضا بسیار رادیکال بود.
*دولت سهام بیارزش بانکها را ناچار بود نگه دارد و به تعهدات آنها عمل کند و در نهایت ممکن بود بعد که آبها از آسیاب افتاد، صاحب سهام پیدایش شود و سهام خود را طلب کند.گفتم روزی میرسد که سرمایهداران فراری بانکها برمیگردند و از دولت اسبشان را طلب میکنند.
*دولت با توضیحات آقایان مولوی و اردلان فکر کرد ملی کردن بانکها طرحی سوسیالیستی و تند است.
*تلفن زدم و از بنیصدر و سحابی خواستم در روز بررسی طرح ملی شدن بانکها در شورای اقتصاد حضور داشته باشند.
*چپروی آقای هاشمی از آقای بهشتی هم غلیظتر بود. اگر بهشتی قائل به این نکته بود که هیچکس نباید هفت برابر دیگری حقوق بگیرد، هاشمی در مورد حقوق دیپلماتها همین را هم نمیپذیرفت. یک بار ایشان به طور خصوصی به من گفت آقای معینفر کاری کنید حقوق ماهانهای که به سفرا داده میشود، کاهش پیدا کند.
*به آقای بازرگان گفتیم چه معنی دارد که بانکها ملی شدهاند و این آقایان میخواهند بانک اسلامی راهاندازی کنند. رفته بودند نظر مثبت امام را گرفته بودند.
*به آقا گفتم در حالی که بانکهای خصوصی را ملی کردیم، از شما مجوز تاسیس بانک گرفتند. ایشان گفتند «بانکهای غیراسلامی ملی شده است. این بانک، بانک اسلامی است».
*گفتم آقای مهندس بازرگان اینقدر تلاش کردیم که بانکها را ملی کنیم اما عدهای نمیگذارند کارمان را بکنیم. گفتم نمیشود کار کرد. گفت: عجله نکن. درست میشود.
*اگر بانکها ملی نشده بود، طعمه افراد سیاسی قرار میگرفت. شاید آن موقع نمیدانستیم اما امروز با قاطعیت میگویم که ملی شدن بانکها کار بسیار درستی بود.
*قرار نبود صنایع مصادره شود اما عملاً ملی نشد، مصادره شد.
*کمیتهها و افراد غیرمسوول در مناطق مختلف در کار دولت دخالت میکردند و در حقیقت دولت را در همه جا پنچر کرده بودند.
*بازرگان پیشنهاد کرد هاشمی و مهدویکنی، معاونان وزیر کشور شوند و بنیصدر معاون وزیر اقتصاد. شاید این طوری اختلافات شورای انقلاب و دولت موقت کمتر شود.
*امام میخواست با فرستادن معممین شورای انقلاب ، بازرگان را از استعفا منصرف کند اما دیر شده بود.
*به من میگفتند که «مرگ بر معینفر، گردنکلفت کافَر». خب دیگر چه کاری میتوانستیم کنیم؟
*در زمان عزل بنیصدر، از او حمایت میکردیم. بیشتر اعضای اقلیت مجلس در جلسه شرکت نکرده بودند و من هم صحبتم را کردم و خارج شدم.
*فضای آن سالها بسیار تحت تاثیر آموزه های جریان چپ بود. یعنی برای رفع هر معضلی، به راهکارهای سوسیالیسم مراجعه میشد. آنها که میگویند نه، دروغ میگویند. به همین قانون اساسی توجه کنید، اصل۴۴ این قانون، یک اصل ناب سوسیالیستی است. روح این قانون کاملاً سوسیالیستی است. مثلاً آقای بهشتی معتقد بود هیچکس نباید هفت برابر دیگری حقوق بگیرد.
*من جزو موافقان ملی شدن بانکها بودم و امروز هم خیلی از این کار احساس رضایت میکنم. قدری از مسائل بانکها برای ما قابل پیش بینی بود اما بعضی از مسائل را که بعداً در کشور پیش آمد، پیش بینی نکرده بودیم. ملی کردن بانکها خطر بزرگی را از اقتصاد کشور دور کرد.
*زمانی که طرح ملی شدن بانکها به شورای انقلاب رفت، آقایان حسن حبیبی، عزت الله سحابی، عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زاده به شورا پیوسته بودند. آقای مطهری هم تازه شهید شده بود و آقایان مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، خامنه ای و موسوی اردبیلی و باهنر هم از قبل در شورا حضور داشتند.
*آقای هاشمی امروز با آقای هاشمی سال ۱۳۵۸ خیلی تفاوت دارد. خیلی از افراد، این روزها در خاطرات خود بر اساس ارزشهای امروز، فضاسازی میکنند در حالی که آن روزها بر اساس ارزشهای همان دوره حرکت میکردند. ممکن است شما این جمله من را منتشر نکنید اما باید بگویم که چپ روی آقای هاشمی از آقای بهشتی هم غلیظ تر بود. اگر آقای بهشتی قائل به این نکته بود که هیچ کس نباید هفت برابر دیگری حقوق بگیرد، آقای هاشمی در مورد حقوق دیپلمات ها همین را هم نمیپذیرفت. یک بار ایشان به طور خصوصی به من گفت آقای معین فر کاری کنید حقوق ماهیانه ای که به سفرا داده میشود، کاهش پیدا کند.
*در شورای اقتصاد، من و آقای رضا صدر که وزیر بازرگانی بودند، مدافع ملی شدن بودیم و در شورای انقلاب هم آقای بنی صدر بیشتر از همه دفاع کرد و آقای سحابی هم همراه بود و آقایان بهشتی، موسوی اردبیلی و مهندس بازرگان هم جزو رای دهندگان بودند. افراد دیگری هم بودهاند که من به خاطر ندارم.
*بعد از اینکه طرح در شورای انقلاب تصویب شد، به آقای مهندس بازرگان گفتم میترسم از اینکه در قم با طرح مخالفت شود و ممکن است شبیه ماجرای اصلاحات ارضی دوران شاه، با این طرح مخالفت صورت گیرد. آقای بازرگان گفت هرچه زودتر خدمت آقا بروید. خدمت ایشان رسیدیم و ماجرا را شرح دادیم. ایشان هم تایید کردند و کار تمام شد. بعد هم بیانیهای دادیم و آقای بازرگان بیانیه را قرائت کرد.
*البته نکته دیگری به ذهنم رسید که بد نیست مطرح کنم. اعضای شورای انقلاب در جریان رسیدگی به طرح اداره بانکها چند گام از دولت جلو افتادند و دستور دادند دولت مطالعه کند تا صنایع عمده هم ملی شود. شورای انقلاب دولت را موظف کرد که قانونی برای ملی شدن این صنایع بنویسد.
*ما با تاسیس بانک اسلامی مخالفت کردیم. بعد از ملی شدن بانکها یک روز دیدیم اعلامیه ای در روزنامه ها منتشر شده که در آن از مردم دعوت شده بود که اوراق پذیره نویسی بانک اسلامی را خریداری کنند. ظاهراً عدهای از روحانیون هم پیگیر کار این افراد بودند. خیلی اعتراض کردیم. گفتند: اینها رفته اند خدمت آقا و موافقت ایشان را گرفته اند؛ و گفته شد آنها اولین سهم را به نام آیت الله خمینی صادر کرده اند. آنها اول رفته بودند خدمت آقا و بانک مرکزی را دور زده بودند و بعد دولت هم در شرایط سختی قرار گرفت چون بانکها ملی شده بودند و خوب نبود که بازاریان به رغم قانون کلی بانک تاسیس کنند.
*اگر بانکها ملی نشده بود، طعمه افراد سیاسی قرار میگرفت. من خیلی خوشحالم. شاید آن موقع نمیدانستیم اما امروز با قاطعیت میگویم که ملی شدن بانکها کار بسیار درستی بود.
*به هیچ عنوان دوست نداشتم کارخانه ها به چهره های سیاسی و بنیادها برسد. البته بنیاد مستضعفان کارکرد دیگری داشت که خود دولتی است در برابر دولت. اما بارها دیدیم که دادگاه های انقلاب حکم به مصادره اموال میدادند. ممکن بود اموال و سهام مصادره شده سر از بنیادهای دیگر در آورد. در این صورت ما ناراحت بودیم که اموال به بیت المال نرفته و سر از جای دیگر درآورده است
*دولت قصد نداشت کارخانه ها و صنایع را مصادره کند. اما شورای انقلاب حکم داد که دولت طرحی برای ملی کردن صنایع عمده آماده کند. مهندس بازرگان هم با مصادره ها مخالف بود. اما اوضاع کارخانجات مختل بود. در همان زمان ملی شدن بانکها این بحث مطرح شده که کارگرها در هر کارخانه ای شورایی ایجاد کرده اند و عناصر سیاسی مختلف، کارگرها را تحریک میکنند و هیچ کس کار نمیکند و تولید پایین آمده است.
*ما در شهریورماه یعنی دو ماه قبل از استعفای دولت موقت با مشکلات جدیدی مواجه شدیم. مثلاً کمیته ها و افراد غیرمسوول در مناطق مختلف در کار دولت دخالت میکردند و در حقیقت دولت را در همه جا پنچر کرده بودند، اگر دولت در جایی رئیس اداره میگذاشت، عدهای میرفتند او را برمیداشتند. حتی در ارتش دخالت میشد. به عنوان مثال حداقل دو بار اطلاع پیدا کردیم که برخی از افراد، مرحوم سرلشکر فلاحی را که فرمانده نیروی زمینی کشور بود گرفتند و زندانی اش کردند. این حرفی که الان میگویم شاید تصورش هم قابل باور نباشد.
*صبحها معمولاً آقای مهندس صباغیان یک ماشین پیکان داشت میآمد سراغ من. من خانه ام میرداماد بود، او هم خانهاش در کوچه قبا با هم مجلس میرفتیم. از در که وارد میشدیم مرگ بر معین فر، مرگ بر صباغیان . . .همان هایی که ماموران محافظ وکلا بودند، یعنی کسانی که در همان محوطه بودند، به من میگفتند که «مرگ بر معین فر، گردن کلفت کافَر». این آقایان محافظان تحت نظر آقای یارمحمدی بودند که یکی از وکلا بود که خیلی تند بود، البته آدم خوبی است. اما آن موقع این عرق دینی شان سبب میشد که این کارها را انجام دهند. حالا میفهمند که اشتباه کردند. به هر حال محافظان زیر نظر او بودند چون کارپرداز مجلس بود.
انتهای پیام