مسعود کرباسیان*

 

در حالی که برخی از کارشناسان و تحلیلگران معتقدند در روابط خارجی، اقتصاد غالب‌تر از سیاست است و برخی خلاف این موضوع را مورد تاکید قرار می‌دهند، این سوال کلیدی مطرح است که در روابط بین کشورها، اقتصاد مهم است یا سیاست؟

به نظر باید هر دو مکمل یکدیگر باشند؛ زیرا با همکاری دیپلماتیک، منافع اقتصادی هم دنبال می‌شود. دو کشور متخاصم قاعدتا نمی‌توانند همکاری اقتصادی داشته باشند. اینکه قاعده عامی باشد که زمان را ایستا بدانیم و به این وسیله برتری یکی از حوزه‌ها را بردیگری مسلم فرض کردیم، چنین نیست. این موضوع به شرایط زمانی و مکانی برمی‌گردد. همچنان که آنتونیو‌ نگری، شکل‌گیری جهانی شدن را علاوه بر عواملی مانند پایان جنگ سرد و شورش تیان آنمن (چین) می‌داند. یعنی اینکه در دوران جنگ سرد، دیپلماسی برتر از همکاری‌های اقتصادی شده و اقتصاد در خدمت دیپلماسی قرار گرفته تا بتوانند بلوک بندی‌های سیاسی را شکل دهد. ولی بعد از آن جهانی شدن اقتصاد و سازمان‌های اقتصادی فراگیر شد. حتی شتابزده از الفاظی مانند کمرنگ شدن و بی‌رونق شدن دولت‌ها هم نام برده شد. رفتارها و همکاری‌های اقتصادی چین بعد از مائو نیز شکلی فراتر از قبل گرفت و دیپلماسی در خدمت اقتصاد درآمد. جمله معروفی از دنگ شیائو پینگ به این مطلب اشاره دارد که رنگ گربه مهم نیست، مهم این است که بتواند موش بگیرد. پیگرد این شیوه توانست به چین کمک کند تا در طول زمانی که مراحل عضویت در سازمان تجارت جهانی (WTO) دنبال می‌کند، این کشور را از اصل کامله الوداد برخوردار کند.
این اصل تعرفه‌های ترجیحی بود که صادرات و ایجاد مناطق تجاری، جذب سرمایه‌گذاری خارجی را امکان‌پذیر می‌کرد و در نهایت توسعه اقتصاد چین را شکل بخشید. وقتی بیش از ۹۷ درصد تجارت توسط کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی صورت می‌گیرد که از یک مقررات ویژه و حتی داوری تحت نظارت آن سازمان تبعیت می‌کنند، به تبع اقتصاد شکل بزرگ‌تری گرفته است.
با نگاه به اتحادیه اروپا که کشورهای عضو، مشکلات سیاسی خاصی با یکدیگر ندارند و از گذار اقتصاد، رفاه و توسعه بیشتری عاید کشورها و مردمان آنها می‌شود، قاعدتا دیپلماسی هم حرکت اقتصادی به خود می‌گیرد. از همین رو نباید تنها بر یک حوزه عمل تکیه کرد. زیرا تقریبا همه حوزه‌ها به نحوی بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند. به طور مثال حتی عوامل زیست محیطی بر اقتصاد و نهایتا بر دیپلماسی تاثیر می‌گذارند. اما عوامل اصلی یعنی اقتصاد ودیپلماسی چون دوبال به رفاه و توسعه کمک می‌کنند.
سیاست بستر لازم را برای همکاری اقتصادی فراهم کرده است. اگر همکاری سیاسی، نتواند منتج به رشد همکاری اقتصادی یا توسعه اقتصادی کشور شود، احتمالا در طولانی مدت در سطح علاقه به همکاری متوقف می‌شود. کشورهای موفق در عرصه اقتصاد، دیپلماسی موفقی را دنبال کرده‌اند که موجب شده، براساس توان اقتصادی که دست یافته‌اند، نقش تاثیرگذاری نیز در صحنه جهانی پیدا کنند. این هم آمیختگی با اقتصاد جهانی نقش موثری در همکاری‌های منطقه‌ای، جهانی و سازمان‌های بین‌المللی یافته است. افزایش سطح توسعه چین و هند چهره آسیا را دگرگون کرده است. به نحوی که با در نظر گرفتن جمعیت این دو کشور دنیا را ثروتمندتر از قبل می‌داند. ۲۰ سال قبل لسترو تارو، ژاپن را یکی از لوکوموتیو‌های رشد جهانی می‌دانست، ولی در اوایل قرن بیست و یکم چین را قدرت برتر اقتصادی و همپای اتحادیه اروپا قلمداد می‌کرد و در پیش‌بینی‌هایی که از اقتصاد در پنجاه سال آینده ارائه کرده به نقش محوری چین و هند به عنوان قدرت برتر در اقتصاد جهانی اشاره می‌کند. ترکیه و برزیل هم با نگاه به اقتصاد خود را متحول کرده‌اند. آنها حتی در صحنه سیاسی دنیا به دنبال سهمی هم‌پای سایر اعضای دائم شورای امنیت هستند.

*منبع:خبرآنلاین

انتهای پیام


لینک کوتاه : http://poolpress.ir/?p=2517
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما

( الزامي )

(الزامي)

اقتصاد مهم است یا سیاست؟
اقتصاد مهم است یا سیاست؟
اقتصاد مهم است یا سیاست؟
اقتصاد مهم است یا سیاست؟
اقتصاد مهم است یا سیاست؟
اقتصاد مهم است یا سیاست؟