بانک‎ها متهم همیشگی ندادن تسهیلات به واحدهای تولیدی هستند، درحالی‎که کارشناسان و حتی برخی از صنعتگران نیز بر این باورند که سیستم بانکی خود بنگاه اقتصادی محسوب می‎شود که باید سود را به سهام‌داران خود برساند.

هرگاه سخن از گروهی در اقتصاد به میان می‎آید، پای بانک‎ها با هر بهانه‎ای به گود باز می‎شود. بانک‎ها متهم همیشگی ندادن تسهیلات به واحدهای تولیدی هستند، درحالی‎که کارشناسان و حتی برخی از صنعتگران نیز بر این باورند که سیستم بانکی خود بنگاه اقتصادی محسوب می‎شود که باید سود را به سهام‌داران خود برساند و اگر در این بین متضرر شود، ورشکستگی‎اش دامن سپرده‎گذاران را نیز خواهد گرفت. بنابراین نمی‎توان از تأثیرپذیری بانک‎ها از عملکرد ضعیف و ناکارآمد بنگاه‎های اقتصادی گذشت و انگشت اتهام را فقط به‌سوی بانک‎ها گرفت. مرتضی اکبری، صاحب‌نظر امور بانکی و مالی و عضو هیأت‌مدیره بانک توسعه صادرات ایران، در گفت‎وگویی با «شرق» از این تأثیرپذیری می‎گوید که موجب شد مشتریان دائمی بانک‎ها بدهی ٨٠ درصدی را پس از شش سال بر دوش بانک‎ها سوار کنند. به گفته این مقام بانکی، علاوه بر اینکه تأمین بیش از ٧٠ تا ٨٠ درصد سرمایه ثابت طرح‎های شرکت‎ها بر عهده بانک‌هاست، نسبت بدهی شرکت‎ها در یک پروسه زمانی یک تا شش سال، از ١٠ درصد به بالای ٨٠ درصد افزایش می‎یابد و این به‌معنای تأمین مالی تمام منابع مورد نیاز یک طرح یا پروژه با تکیه بر بازار پول است.
در افکار عمومی، انتقاداتی بر عملکرد شبکه بانکی کشور وارد شده که بر ناکارآمدی و مشکلات ساختاری بانک‎ها تأکید دارد. نظر شما در این باره چیست؟
در چند‌ سال اخیر بانک‌های کشور از سوی اقشار مختلف ازجمله کارشناسان اقتصادی، اشخاص حقیقی و حقوقی، نمایندگان مجلس با انبوهی از انتقادات مواجه شده‎اند؛ انتقاداتی که در برخی از مواقع بجا و سازنده بوده و موجبات بهبود عملکرد سیستم بانکی شده و در برخی موارد نیز از روی اطلاع نداشتن کافی از وضعیت ساختاری بانک‌ها یا برای توجیه‎پذیرکردن مشکلات اقتصادی موجود و توجیه ناکارآمدی سایر ارگان‌ها، به بانک‌ها نسبت داده می‎شود. بخش عمده این حساسیت‎ها و انتقادات به سیستم بانکی بعد از شناسایی تخلف صورت‌گرفته در پرونده سه هزار میلیارد تومانی مطرح شد. با بررسی انتقادات واردشده می‎توان چنین نتیجه گرفت بخش عمده‎ای از نظرات مطرح‌شده درباره بانک‎ها، عملا مبتنی بر تحلیل‌های یک‌سونگرانه بوده و در اظهار آنها، دیدگاه جامعی از وضعیت اقتصادی و ساختاری بانک‌ها لحاظ نشده است. در حالی‎که با بررسی علل بروز این رفتارها از سوی بانک‎ها، بسیاری از وقایع پیش‌آمده توجیه‎پذیر جلوه کرده و حتی قابل پیش‎بینی خواهد بود.

به‌طور خلاصه هم عوامل بیرونی و کلی اقتصاد و هم سازوکارهای اجرائی داخل بانک‎ها، موجب ایجاد چنین رفتارهایی در شبکه بانکی شده است. قطعا باید مشکلات درونی بانک‎ها نیز در کنار عوامل کلان بیرونی مورد توجه قرار گیرد. علاقه مؤسسات پولی و بانکی به بنگاه‌داری (که این امر به‌گونه‌ای نتیجه توأمان عوامل داخلی و بیرونی است)، روش‎های حسابداری مورد استفاده و وضعیت جاری بدنه کارشناسی بانک‎ها ازجمله مهم‎ترین عوامل درونی هستند که عملکرد بانک‎ها را با چالش جدی‌‌ای مواجه می‌کند.
‌ بنگاه‎داری بانک‎ها جزء مواردی است که همواره مورد توجه سیاست‌گذار نظام بانکی بوده و ما شاهد هستیم همواره بانک‎ها از این امر نهی شده‌اند، در حالی که به‌نظر می‌رسد بانک‎ها چندان راغب به واگذاری بنگاه‌ها نیستند، علت این امر چیست؟
اساسا بانک‎ها به دو دلیل به بنگاه‎داری روی می‎آورند؛ نخست آنکه فعالیت‎های بانکی صرف‎نظر از نگاه عام که آنها را سودآور می‎پندارند، به دلایلی سودآور نیست. دخالت دولت در تعیین نرخ سود تسهیلات بانکی بدون توجه به قیمت تمام‌شده پول در بانک‎ها، رقابت افسارگسیخته بین بانک‎ها برای جذب و جبران کسری نقدینگی، کاهش شدید خدمات بانکی به دلیل تحریم در چند سال گذشته و به تبع آن کاهش کارمزد خدمات بانکی، بازپرداخت‌نکردن تسهیلات به وسیله تسهیلات‎گیرندگان و معوق‌شدن و سوخت‌شدن آنها، پذیرش‌نکردن ذخایر مطالبات مشکوک‎الوصول به وسیله سازمان امور مالیاتی و درنتیجه احتساب مالیات سنگین روی سودهای موهوم و اخذ آن به‎طور نقد از بانک‎ها، وجود انواع نوسانات در متغیرهای اقتصادی از قبیل نوسان نرخ ارز‎، نرخ تورم‎، رکود اقتصادی و به تبع آن، کاهش منابع بانکی که همه‌وهمه به‌شدت سودآوری بانک‎ها را با ریسک مواجه می‎کند. از سوی دیگر، سودآوربودن سایر بخش‎های اقتصادی و درنتیجه بالارفتن هزینه فرصت به‎کارگیری منابع در سیستم بانکی نیز موجب می‎شود منابع بانک‎ها بسیار محدود شود. در چنین شرایطی بانک‎ها به‌ویژه در وهله اول برای بقای خود و در وهله دوم برای رضایت سهام‎داران رو به بنگا‎ه‎داری می‎آورند و تا زمانی که دلایل بالا برطرف نشود، غیرمنطقی است که انتظار داشته باشیم بانک‎ها بنگاه‎داری نکنند.

این شرایط برای بانک دولتی و خصوصی تفاوتی دارد؟
صرف‌نظر از اینکه سهام‎داران بانک، دولتی باشند یا خصوصی، کسب حداقل بازده ریسکی برای بانک ضروری و حیاتی است. بعضی‎ها تصور می‎کنند بانک صرفا وظیفه‎اش حمایت و تأمین مالی شرکت‎هاست که این طرز فکر از اساس تصور غلطی است، زیرا بانک یک بنگاه اقتصادی است مانند سایر بنگاه‌ها که حداقل برای حفظ بقای خود لازم دارد نرخ بازده‎ای حداقل به اندازه تورم کسب کند در غیر این‌صورت هر روز ضعیف و ضعیف‎تر خواهد شد. اجبار بانک‎ها به تملیک واحدهای اقتصادی که در پرداخت بدهی خود به بانک‎ها ناتوان هستند نیز ازجمله دیگر عوامل بنگاه‎داری بانک‎هاست که این امر نیز تفاوتی بین بانک دولتی و خصوصی ندارد. عمده این شرکت‎ها هم شرکت‎هایی هستند که از نظر عملیاتی ناکارآمد و عمدتا زیان‎آور بوده و دارای مشکلات و مسائل عدیده‎ای هستند. درحال‌حاضر بنگاه‎های زیادی به وسیله بانک‎ها تملیک شده‎اند که امکان واگذاری آن وجود ندارد وگرنه خود بانک‎ها تمایلی به نگهداری آنها ندارند، بنابراین اتهام تمایل‌نداشتن بانک‎ها برای واگذاری این قبیل شرکت‎ها نمی‎تواند وارد باشد.
‌ شما در بخشی از گفته‎های خود اشاره کردید که بانک‎ها یک بنگاه اقتصادی هستند ولی آیا سازوکار اجرائی و مدیریتی بنگاه اقتصادی برای بانک‎های کشور اصولا تعریف شده؟
در کشور ما ابتدایی‎ترین اصول حاکمیت شرکتی در اکثر بانک‎ها به‌ویژه بانک‌های دولتی رعایت نمی‌شود. برقراری اصول حاکمیت شرکتی می‌تواند تأثیر بسزایی روی عملکرد بانک‌ها از جهت شفافیت و میزان پاسخگوبودن آنها داشته باشد؛ اصولی مانند استقلال رئیس هیأت‌مدیره از مدیرعامل، استقرار کمیته حسابرسی با اعضای غیرموظف هیأت‌مدیره، ایجاد کمیته ریسک با محوریت عضو غیرموظف هیأت‌مدیره، لزوم وجود اعضای غیرموظف هیأت‌مدیره در ترکیب هیأت‌مدیره بانک‎ها، انتخاب مدیرعامل توسط اعضای هیأت‌مدیره و… . در شرایطی که این اصول کمتر رعایت می‎شود و در اساسنامه آنها اصلاح لازم از طرف سهام‌داران و دولت انجام نمی‎گیرد، طبیعتا تصمیمات اتخاذشده که برخی از آنها مانند تسهیلات تکلیفی منشأ بیرون از بانک داشته و به‎صورت ناخواسته بر بانک تحمیل شده، از مدیرعامل که ناچار به پذیرش این‌گونه تصمیمات است، به هیأت‌مدیره برای تصمیم‎گیری انتقال یافته و تبعات هرگونه تصمیم‎گیری گریبانگیر مدیرعامل و هیأت‌مدیره بانک‌ها خواهد بود. همچنین تدوین اساسنامه‎های مبهمی که وظایف، مسئولیت‎ها و اختیارات هیأت‌مدیره و مدیر‎عامل بانک را به صورت شفاف تعیین کرده است، باعث می‎شود پاسخ‌گویی و شفافیت عملکرد که از دیگر اصول اساسی حاکمیت شرکتی است، در بانک‌ها با ابهام مواجه شود.
مواردی مشابه آنچه ذکر شد در سیستم بانکی کشور فراوان بوده و به این دلیل دور از انتظار نیست نگاه جامعه و اقتصاد ایران نسبت به بانک‎ها به‎عنوان یک بنگاه اقتصادی نبوده، بلکه ابزاری در دست اشخاص حقیقی و حقوقی خاص برای انجام یک‌سری فعالیت‌های خارج از چارچوب بانکی‌ و گاهی اوقات با مقاصد سیاسی در زمان‌های مختلف باشد؛ دیدگاهی که در درازمدت صدمات جبران‎ناپذیری را بر پیکره بانک‎ها و متولیان سیاست‎های پولی کشور خواهد زد.

‌ روش‎های حسابداری رایج در بانک‎ها چگونه عملکرد بانک‎ها را تحت‌تأثیر قرار می‎دهد؟
از سال ١٣٨۴ اجرای روش حسابداری تعهدی در بانک‌ها الزامی شد. طبق این روش حسابداری، درآمدها و هزینه‎ها صرف‎نظر از اینکه وجه نقدی بابت درآمدها وصول یا بابت هزینه‎ها پرداخت شود، صرفا به محض تحقق (درآمدها) و تعلق (هزینه‎ها) باید ثبت و ضبط شوند. اساسا روش تعهدی به‎جای روش نقدی امکان شفافیت دفاتر و گزارش‌های مالی بانک‌ها را فراهم می‌کند. از سوی دیگر، در چنین شرایطی جریان نقدی درآمدها و هزینه‌های بانک‌ها با آنچه ثبت می‌شود، متفاوت خواهد بود. بدین معنی در این روش با وجود اینکه درآمدهای بانک درعمل به‎صورت نقدی وصول نمی‎شوند، ولی باید شفاف‌سازی شوند در حالی‎که هزینه‌ها عملا نقدی هستند و به این دلیل هم‌زمان با پرداخت هزینه‌ها ثبت می‌شوند. درنتیجه کیفیت درآمد و سود بانک‌ها بسیار پایین است. همچنین تبعات ناشی از این درآمدها و سودهای بی‌کیفیت نیز قابل توجه است، زیرا بانک‌ها باید براساس سودها و درآمدهای ثبت‌شده مالیات پرداخت کنند. در مبحث پرداخت مالیات، روش حسابداری تعهدی برای بانک‎ها مانند تیغ دولبه عمل می‎‎کند. بدین‌معنی که با توجه شرایط اقتصادی حاکم بر کشور، بسیاری از تسهیلات‎گیرندگان بدهی خود را در سررسید پرداخت نمی‌کنند.

درنتیجه مطالبات بانک‌ معوق می‎شود. بانک‎ها در این‌باره با دو رویکرد مواجه هستند؛ رویکرد اول اینکه مطالبات معوق خود را تقسیط یا استمهال کرده و این مطالبات را به طبقه جاری منتقل می‎کنند. در این حالت باید برای این مطالبات سود شناسایی و مالیات این بخش از سود شناسایی‌شده را بپردازند حال آنکه وصول اصل مطالبات مورد شک است. رویکرد دوم اینکه بانک‎ها بدهی را در سرفصل مطالبات معوق خود ثبت کرده و درنتیجه علاوه بر اینکه نسبت معوقات خود در صورت‎های مالی را افزایش و کیفیت دارایی‌های خود را کاهش می‎دهند، باید طبق الزامات تعریف‌شده در روش حسابداری تعهدی، ذخیره و به تبع آن، هزینه مطالبات مشکوک‎الوصول را شناسایی کنند که این هزینه‎ها معمولا مورد قبول حوزه مالیاتی واقع نشده و بانک‎ها اجبارا باید نسبت به هزینه‎هایی که در واقع وجود دارند ولی موردپذیرش حوزه مالیاتی نیست، مالیاتی بیش از مالیات ابرازی پرداخت کنند. فشاری که روش تعهدی در یک دهه گذشته بر نقدینگی بانک‎ها وارد کرده، غیر‎قابل‌انکار بوده و از این ناحیه گپ نقدینگی بالایی ایجاد کرده که البته تقریبا این موضوع حتی در مجامع بانک‎ها، به‌عینه قابل‌لمس نبوده و نیست، چه برسد به اشخاص و دستگاه‎های خارج از بانک‎ها. وقتی بدانیم هزینه‎های بانک‎ها اعم از سود‎های پرداختی به سپرده‎گذاران، هزینه‎های اداری‎، هزینه‎های کارمزد و غیره تماما نقدی هستند ولی درآمد‎ها عمدتا تعهدی و نسیه (غیرنقدی) هستند و از آن طرف مالیات بر درآمدها و سود تقسیمی به سهام‌داران نقدی است، می‎توانیم به‌خوبی تأثیر روش تعهدی را در بانک‎ها حس کنیم.
یکی از مهم‎ترین عوامل مؤثر در عملکرد بانک‎ها ساختار اقتصادی کشور است که در بررسی عملکرد بانک‎ها بدون توجه به این عنصر کلان محیطی شاید امکان نتیجه‌گیری مناسب فراهم نشود، نظر شما در این زمینه چیست؟
از نظر تئوریکی در یک اقتصاد متعادل وظیفه تأمین مالی سرمایه درگردش (کوتاه‎مدت) واحد‎های اقتصادی بر ‌عهده بازار پولی (بانک‌ها) و تأمین مالی طرح‎ها و سرمایه ثابت (بلندمدت) بر عهده بازار سرمایه (بورس) است. درحالی‎که در یک اقتصاد بانک‎محور، تأمین منابع بنگاه‎ها از هر نوع که باشد، بر عهده بازار پول است. در نتیجه در فرایند تدوین طرح توجیه فنی و اقتصادی اکثر طرح‌ها، تأمین بیش از ٧٠ تا ٨٠ درصد سرمایه ثابت طرح بر عهده بانک‌ها و سهم مشارکت متقاضی اجرای طرح و گیرنده تسهیلات بانکی بسیار اندک خواهد بود. در صورت عدم تعادل سهم مشارکت دو طرف، در واقع طرح از جامعیت و قاطعیت نتایج دور می‎شود. از سوی دیگر طرح توجیهی اکثر پروژه‎های بلندمدت، بدون درنظرگرفتن متغیرهای کلان و نوسانات آنها و واقعیت‎های اقتصادی کشور تدوین و صرفا جهت توجیه بانک‎ها و اخذ تسهیلات مستند‎سازی می‎شود.

بنابراین نتیجه‌ حاصل از اجرای این طرح‎ها معمولا درجه ابهام بالایی داشته و جریانات نقدی پیش‎بینی‌شده برای آنها تحقق پیدا نمی‌کند. در نتیجه بسیاری از این طرح‎ها در مواعد اولیه موردبهره‎برداری قرار نمی‎گیرند و مشمول تغییر نوسانات متغیرهای اقتصادی می‎شوند و از توجیه می‎افتند. از طرفی به فرض اجرائی‌شدن طرح و شروع بهره‎برداری، علاوه بر سرمایه ثابت، نگاه سهام‌داران و مجریان طرح برای تأمین سرمایه درگردش نیز متوجه بانک‌ها بوده و بانک‎ها نیز به‌منظور وصول مطالبات ناشی از تأمین سرمایه ثابت طرح، مجبور به تأمین مالی فرایندهای عملیاتی شرکت نیز می‎شوند. بدین ترتیب آنچه در عمل اتفاق می‎افتد، این است که نسبت بدهی شرکت‎ها در یک پروسه زمانی یک تا شش سال، از ١٠ درصد به بالای٨٠ درصد افزایش می‎یابد و این به‌معنای تأمین مالی تمام منابع موردنیاز یک طرح یا پروژه با تکیه بر بازار پول و به عبارتی مصداق اقتصاد بانک‎محور است.
‌ تبعات منفی تغییر مورداشاره در ساختار بدهی بنگاه‌ها بر بانک‎ها چگونه است؟
فعالیت بانک‌ها عمدتا شامل دو بخش است؛ بخش معاملات و بخش خدمات. در بخش معاملات، بانک‌ها کالای پرریسکی به نام پول را خرید و فروش می‎کنند یا به نیابت از طرف سپرده‎گذاران، به‎صورت حق‎العمل‌کاری با آن معامله می‎کنند. بخش خدمات نیز شامل انواع خدمات برای نقل و انتقال وجوه و پرداخت‎ها و غیره است. مشکل عمده بانک‎ها در هر دو بخش به کیفیت اعطای تسهیلات مربوط است که بر ساختار مالی شرکت‎ها و هم خود بانک، تأثیر می‎گذارد. بانک‎محوربودن اقتصاد ایران موجب شده که نگاه بنگاه‎های اقتصادی برای تأمین مالی متوجه بانک‎ها باشد. همان‌طورکه اشاره کردم، بررسی صورت‎های مالی اکثر مشتریان دائمی بانک‎ها نشان می‎دهد که در پنج تا شش سال، ساختار سرمایه شرکت‎ها از ١٠ درصد به بالای ٨٠ درصد بدهی افزایش می‎یابد. یعنی با گذشت زمان وظیفه تأمین نقدینگی موردنیاز شرکت‎ها برعهده بانک‎ها قرار می‎گیرد و هر واحد پولی که به بنگاه‎های اقتصادی در قالب وام اعطا می‎شود، به یک منبع دائمی برای شرکت تبدیل می‌شود و نه‌تنها وام اولیه برگشت داده نمی‎شود بلکه در طی زمان سقف این مبالغ نیز افزایش می‎یابد. در نتیجه منابع مالی بانک‎ها در شرکت‎ها قفل شده و عملا گردشی بابت این منابع نزد سیستم بانکی ایجاد نمی‎شود.

درصورتی‌که بانک‎ها بخواهند از طریق کاهش سقف تسهیلات اعطایی نظام مالی شرکت را ضابطه‌مند کنند، عملا شرکت‎ها با کمبود نقدینگی مواجه شده و عملیات فعلی‌شان نیز مختل می‎شود، چراکه بسیاری از این بنگاه‌ها به دلیل دسترسی آسان به منابع بانکی در طول زمان عملا هزینه‎ها و خریدهای خود را به‎صورت نقدی و به منظور افزایش سطح درآمدهای خود، بخش عمده فروش را به‎صورت نسیه انجام می‎دهند. در نتیجه حجم بالایی از مطالبات در صورت‎های مالی این شرکت‎ها دیده می‎شود. حال آنکه با وجود سودآوربودن این شرکت‎ها، جریان نقدی عملیاتی در آنها منفی است. به عبارت دیگر در عملیات این بنگاه‎ها خروجی نقدینگی در اکثر مواقع بیش از ورود وجه نقد است. در صورت تداوم این روند، شرکت‎ها جهت جبران کسری نقدینگی فعلی و به علت ناکارآمدی دارایی‎های جاری خود که عمدتا به دلیل فروش‎های نسیه راکد مانده‎اند، مجبورند به بانک‎ها رجوع کنند و در صورت عدم همراهی بانک‎ها به دلیل عدم توازن ساختار مالی شرکت، بانک‎ها به‎صورت ناعادلانه و از سر ناآگاهی، در معرض اتهام قرار می‎گیرند. از طرفی ساختار مالی خود بانک‌ها نیز شدیدا متأثر از این رفتار بنگاه‎هاست، زیرا همان‌گونه که اشاره شد، بانک‌ها به دلیل جلوگیری از انتقاداتی نظیر قفل‌کردن چرخه اقتصاد، مجبور هستند انواع تسهیلات کوتاه‎مدت و بلندمدت را در اختیار بنگاه‎ها قرار دهند.

در نتیجه انواع تسهیلات، در صورت‎های مالی بانک‌ها، بخش عمده‎ای از کل دارایی‎های بانک را تشکیل می‎دهد. از سوی دیگر به دلایل فوق، این تسهیلات عمدتا قابلیت وصول ندارند و نیز طبق استانداردهای حسابداری لازم است سود این تسهیلات شناسایی شوند. درحالی‎که بابت این سودهای شناسایی‌شده عملا وجه نقدی وارد چرخه نقدینگی بانک‌ها نمی‎شود و این سود پشتوانه وجه نقد ندارد. برای جبران مافات، بانک‌ها مجبور به اخذ انواع سپرده‎ها با هزینه‎های مختلف هستند که باید سود آنها را شناسایی و ماهانه به سپرده‎گذاران پرداخت کنند. بنابراین عمدتا بانک‌ها نیز باوجود سودآوربودن در صورت‎های مالی خود با جریان نقدی عملیاتی منفی مواجه هستند. نتیجه آنکه بزرگ‎ترشدن بانک‌ها دلیل بر عملکرد مناسب یا کارآمدبودن دارایی‎های آنها نیست بلکه این مهم به دلیل گردش نامناسب دارایی‎ها و جبران کسری نقدینگی اتفاق می‎افتد و در عمل نقش بانک‎ها به‎عنوان بنگاه اقتصادی و ابزار اجرائی سیاست‎های پولی کشور به‌درستی ایفا نمی‎شود و بدون توجه به این موضوع، موردنقد و بررسی قرار می‎گیرند.
‌ آیا قوانین و مقررات در زمینه رفع چالش مورداشاره به‎عنوان عامل تعدیل‎کننده شرایط، تعریف و اجرا شده‌اند؟
اتفاقا بخش زیادی از این شیوه رفتار دریافت‎کنندگان تسهیلات و نحوه عمل بانک‎ها در این خصوص هم متکی به قوانین یک طرفه در جهت حمایت از واحدهای اقتصادی است. قوانین و مقررات در خصوص طرح‎ها و نحوه تأمین مالی آنها از بانک‌ها عمدتا جنبه حمایتی دارد. این موضوع موجب می‌شود که بانک‌ها ملزم شوند در زمان اعطای تسهیلات به طرح‎ها، صرفا محل اجرای طرح را در رهن بگیرند و اجازه دریافت وثایق غیرمحل طرح داده نمی‎شود. حال چنانچه با توجه به شرایط اقتصادی کشور و نوسانات نرخ‎ها از قبیل نرخ ارز، نرخ مواد اولیه و قوانین گمرکی، مشکلات نیروی کار، کمبود منابع سرمایه درگردش و غیره، طرح در برنامه زمان‎بندی‌شده آن به‎صورت موفقیت‎آمیز عمل نکند، بانک‎ها با حجم بالایی از مطالبات مواجه می‎شوند.
‌بانک‎ها در مواجهه با این موقعیت، چه راهکاری را در پیش گرفته‎اند؟
در این وضعیت بانک‎ها ناچار به اجرای یکی از این دو رویکرد هستند؛ رویکرد اول اینکه با توجه به الزام بانک‎ها به حمایت از پروژه‎ها و طرح‎های بلندمدت در قبال ترهین صرفا محل اجرای طرح، بانک مجبور به تملک کارخانه یا طرح اجراشده می‎شود. در چنین شرایطی بانک تبدیل به بنگاه‎دار شده و با انواع مشکلات نیروی انسانی، بیمه، مالیات و طلبکاران مواجه می‌شود. تجربه ثابت کرده که معمولا بانک‌ها بنگاه‌داران خوبی نیستند و کارخانه‌های تملیکی اکثرا با زیان و وضعیت نامناسبی اداره می‌شوند. از سوی دیگر در صورت تملیک کارخانه، آنها باید به حجم وسیعی از انتقادات مطرح‌شده از سوی نمایندگان مجلس یا افکار عمومی نیز پاسخ‌گو باشند و در این میان به نقش بانک‌ها به‌عنوان یک بنگاه اقتصادی بسیار مهم در چرخه اقتصادی کشور توجهی‌نمی‎شود. رویکرد دوم این است که بانک‎ها برای حفظ منافع خود در این شرکت‎ها و حفظ بقای این کارخانه‎های ناکارآمد و فرار از اعمال فشار برخی مسئولان، مجبور می‌شوند فرایند عملیاتی این طرح‎ها را نیز تأمین مالی کنند. به عبارت دیگر بانک باید هر روز بیش‌ازپیش سهم بیشتری از ساختار سرمایه شرکت‎ها را برعهده بگیرد و سهم سهام‌داران هر روز کمتر و کمتر می‎شود. حال سؤال اساسی این است که این شیوه تأمین مالی تا چه زمان و تا چه مقدار، منطق دارد؟! قطعا وقتی بدانیم ریسک پروژه‎ها به دلیل سهم بالای آورده تماما بر عهده بانک‎ها افتاده و صاحبان سهام این پروژه‌ها و طرح‎ها با آوردن حداقل منابع با کمترین ریسک آربیتراژ کرده و به دنبال منافع حداکثری خود هستند، پاسخ منفی خواهد بود، هرچند همان‌گونه که اشاره کردم این واقعیت را خیلی‎ها نمی‎خواهند بپذیرند که بانک هم مثل تمام واحدهای اقتصادی یک بنگاه است و نیاز دارد مثل آنها موردحمایت قرار گیرد و به اندازه‎ای ریسک بپذیرد که بتواند توان عملیاتی خود را حفظ کند و نه اینکه سهم ریسک سها‌م‌داران را هم بر گردن بگیرد.

با مروری بر قوانین اقتصادی به‌خوبی می‎توان مشاهده کرد که اکثر قوانین در جهت فشار به بانک‎ها و حمایت از همین واحدهای اقتصادی ناکارآمد است. تا جایی‌که امروز می‎بینیم بخش زیادی از کمبود منابع بانکی به دلیل عدم بازپرداخت تسهیلات طرح‎ها به وسیله تسهیلات‎گیرندگان آنهاست و همین موجب شده گردش منابع نزد بانک‎ها و اثر فزاینده آن به‌شدت کاهش یافته و در نتیجه از توان اعتباردهی بانک‌ها کاسته شده و تنها چیزی که باقی مانده است هجمه به بانک‌هاست، مبنی بر اینکه دلیل رکود واحدهای اقتصادی بانک‎ها هستند. درحالی‎که اگر اقتصاد متعادل بود و وظیفه تأمین سرمایه ثابت بر‌عهده سهام‌داران و یا سایر ابزارهای تأمین مالی بازار سرمایه گذاشته می‌شد، بانک‌ها منابع بیشتری برای تزریق به‌عنوان سرمایه درگردش در اختیار داشتند.

منبع: شرق


لینک کوتاه : http://poolpress.ir/?p=67896
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما

( الزامي )

(الزامي)

بدهی ٨٠ درصدی مشتریان دائمی به بانک‎ها
بدهی ٨٠ درصدی مشتریان دائمی به بانک‎ها
بدهی ٨٠ درصدی مشتریان دائمی به بانک‎ها
بدهی ٨٠ درصدی مشتریان دائمی به بانک‎ها
بدهی ٨٠ درصدی مشتریان دائمی به بانک‎ها