ابراهیم رزاقی*
اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا دولت عملکرد موفقی در تحقق شعار حمایت از تولید ملی، کار و سرمایه ایرانی داشته باید بگوییم قطعا خیر؛ در حقیقت سیاست های دولت بحران های بیشتری را به صنایع ایران تحمیل کرده است. شاید بهتر باشد در تحلیل عملکرد دولت این مساله را بررسی کنیم که کدام یک از کشورها، از چه مسیری و به چه دلایلی صنعتی شده اند. چرا از ۲۰۰ کشور تنها ۲۰ کشور صنعتی شده اند. از نظر من، پاسخ دادن به این سوال از اهمیت بسیاری برخورداراست.
اولین کشوری که در دنیا صنایع جدید ماشینی را به وجود آورده ، انگلستان است. تئوری ها و سیاست های لیبراسیم اقتصادی هم که این روزها آمریکایی شده، ریشه ای اروپایی دارد. براساس این تئوری ها دولت ها نباید در اقتصاد دخالت کنند و باید همه چیز را به دست بخش خصوصی بسپارند. اما سوال این است که اگر این روش را به عنوان الفبای صنعتی شدن در نظر بگیریم، آیا همه کشورها از مسیر این سیاست می توانستند به توسعه یافتگی صنعتی دست یابند؟
قطعا پاسخ این سوال منفی است. چرا که حتی دولت انگلستان هم در ابتدای امر از صنایع خود حمایت کرد. به عنوان مثال در آنزمان هند یکی از مستعمره های این کشور محسوب می شد. به همین دلیل دولت انگلستان واردات کالاهایی را که در این کشور تولید می شد، از هند ممنوع کرد. این روش در کشورهایی مانند آلمان، آمریکا، ژاپن و فرانسه هم دنبال می شد.
من بر این باورم که اگر تجارت این کشورها را تا رسیدن به توسعه یافتگی بکاویم، خواهیم دید که توسعه یافتگی هیچ یک از این کشورها با آزاد گذاشتن دست بخش خصوصی و عدم دخالت دولت در اقتصاد در همه مراحل و دوران ها امکان پذیرنبود. به هرحال نباید این مساله را فراموش کنیم که بخش خصوصی به دنبال حداکثر سود است.
در شرایطی که بالاترین میزان سود در تجارت و حتی پس انداز کردن پول در بانک ها محقق می شود، چرا سرمایه گذاران بخش خصوصی باید سرمایه های خود را به سمت تولید هدایت کنند. آن هم در شرایطی که کالاهای خارجی ارزان تر و با کیفیت تر وارد بازارها می شوند.
در طول ۱۰۰ سال اخیر که دولت ها تلاش کرده اند کشورمان را به شیوه غربی صنعتی کنند، هر بار همین اتفاق به ورشکستگی صنایع داخلی و حداقل وارد شدن صدمات جبران ناپذیر به آنها منجر شده است.
از نظر من دستیابی به توسعه صنعتی و اقتصادی در کشور ما پیش از هر چیز مستلزم این است که صنعتگران ملی فکر کنند. بدین معنا که در چارچوب منافع خود، منافع ملت و کشور را نیز مدنظر قراردهند. چرا که اگر تولید کنندگان صرفا به سود خود فکر کنند، قطعا این سود در تولید نصیب آنها نخواهد شد و اگر حداکثر میزان سود هم در برخی از مقاطع زمانی در تولید وجود داشته باشد، موقتی خواهد بود. چراکه هنوز هم صنایع به میزان قابل توجهی به درآمدهای نفتی وابسته هستند.
اما اگر صنعتگر به دنبال سود باشد و در کنار آن منافع ملی را نیز در نظر بگیرد، شاید سود کمتری ببرد اما قطعا تاثیر بیشتری در توسعه کشور خواهد داشت. در حال حاضر ما صنعتگران بسیاری داریم که به همین شیوه عمل می کنند اما به این دلیل که تشکل های متمرکز و رسانه در اختیار ندارند، عمدتا مغفول می مانند.
البته دولت هم وظایف گسترده ای برعهده دارد که مهمترین آنها ملی عمل کردن است. اگر دولت ملی عمل نکند، بدین معنا که از چنین تولید کنندگانی، به صورت قاطع حمایت نکند، اگر همه تولید کنندگان هم براساس منافع ملی فعالیت کنند، بازهم تلاش هایشان بی نتیجه خواهد بود. اتفاقی که امروز در کشورمان رخ داده نتیجه همین رویکرد است. یعنی در شرایطی که تولید کنندگان با زحمت بسیار و سود اندک محصولات و خدمات خود را تولید کرده و به بازار عرضه می کنند، دولت درآمد نفت را در قالب دلار ارزان و نه با قیمت واقعی آن، به واردات تخصیص می دهد. این سیاست در نهایت به ورشکستگی و زمینگیرشدن تولیدکنندگان داخلی می انجامد. این تجربه بارها در اقتصاد ایران تکرار شده است.
مصرف کنندگان هم سه مقابل توجهی در هدایت کشور به سمت توسعه دارند. اگر آنها عرق ملی نداشته باشند، به سمت مصرف کالاهای خارجی حرکت کرده و حاضر نیستند تولیدات داخلی را که آغاز صنعتی شدن است، بخرند. در صورتی که مردم کشورهایی مانند ژاپن و آلمان در شرایطی مشابه ما، فقط تولیدات کشور خود را حتی با نازل ترین کیفیت خریداری می کردند و حاضر نبودند به خرید کالاهای خارجی که کیفیت و قیمت مناسب تری داشتند، تن دهند.
دراین میان البته نمی توان از نقش کارگران در بهبود کیفیت تولیدات داخلی و کاهش هزینه ها چشم پوشی کرد. اگر کارگران عرق ملی نداشته باشند و به تولید علاقمند نباشند، قطعا سرمایه گذار و کارفرما هم نمی تواند موفق باشد. کافی است این مساله را در نظر بگیرید که کارگران در حال حاضر از کمترین میزان امنیت شغلی در کشور برخوردارند. برخلاف کشوری مانند آلمان، کارفرمایان در ایران اهمیت چندانی برای نیروی کار خود قائل نیستند. فراموش نکنیم که جنگ بین کارگر و کارفرما را هم لیبرالیسم به راه انداخته با این رویکرد که هر چه حقوق کارگر کمتر باشد، سود بیشتری عاید کارفرما می شود. البته دیدگاه های مارکسیستی هم تا اندازه زیادی در مروج ایجاد نفرت بین کارگر و کارفرماست و می بینیم که این دو دیدگاه در کشور ما هم جا افتاده و بسیاری برهمین مبنا حرکت می کنند.
سوال من این است که میهن ما سه دهه متوالی تلاش کرده روی پای خود بایستد و درباره آزادی ملت ها حرف های بسیاری برای گفتن دارد، چگونه می تواند بدون اتکا به دیدگاه های لیبرالیسم و مارکسیسم به توسعه دست یافته و صنعتی شود؟
* استاد بازنشسته اقتصاد دانشگاه تهران