معلوم بود که این چک برگشتی، متعلق به فرد مهمی است که برای نقد کردن آن نیازمند وکیل شده است. رقم چک بسیار بالا بود؛ یک میلیون تومان که برای سال ۵۲ ثروت کلانی به حساب میآمد. پای چک را هم فردی امضاء کرده بود که در آن زمان همه او را میشناختند و خواننده معروفی بود. چک متعلق به گوگوش بود.
جهانگیر مستوفی، رئیس شعبه چهارم وکلای دادگستری که در دوران پهلوی دوم وکیل بوده، روایت جالبی درباره فائقه آتشین، ملقب به گوگوش، یکی از بازیگران و خوانندگان صاحب نفوذ در آن دوران مطرح کرده است.
به گزارش پول پرس، مستوفی در این باره در نسیم بیداری نوشت: طبیعتاً بر هیچ کس پوشیده نیست که سرنوشت مصدق و فاطمی چه شد و این دو چهره آزادی خواه و پرچم داران استقلال صنعت نفت، چه بر سرشان آمد. با این حال روایتهای دیگری نیز درباره سستی، عدم استقلال و فساد عیان سیستم قضایی در دوران پهلوی وجود دارد که نشان میدهد هرگونه تعبیر به استقلال یا سلامت مجموعه قضایی پهلوی دوم، حکم یک افسانه را داشته که با تاریخ سر ناسازگاری دارد.
سالهای تحصیل من در دانشگاه تهران مصادف بود با کودتای ۲۸ مرداد که در دانشگاه، خفقان شدید حکمفرما بود و معمولاً کلاس درس، سربازی با تفنگ میایستاد و از تجمع بیش از دو نفر در محوطه دانشگاه و دورن کلاسها جلوگیری میکرد. آن روزها دلم میخواست زودتر وکیل شوم و باری از این مشکلات و بیعدالتیها بردارم؛ خامی و آزاداندیشی دوران جوانی بود. وقتی وکیل شدم، دیدم تفاوت میان چیزی که من میخواستم با آنچه عملا انجام میشود، از زمین تا آسمان است.
خاطره جالبی که دارم از سالهای اول وکالتم بود. آن سالها افراد زیادی برای وکالت داوطلب نمیشدند و بنابر این پروندههای خاص ممکن بود سهم هر فردی شود. تابستان سال ۵۲ بود. از آن تابستانهای گرم که فعالیت جریانهای مختلف سیاسی هم بر گرمای آن میافزود تا جایی که زندگی را سخت میکرد! بازار موسیقی هم داغ بود و هر خوانندهای برای خود هوادارانی داشت. اگر کسی از این جماعت میتوانست با دربار هم ارتباط پیدا کند، برای خودش قدرتی دست و پا میکرد و به قول معروف «نانش در روغن» بود.
تیرماه بود که یکی از دوستان دوران دانشگاه با من تماس گرفت و پیگیری پروندهای را به من سپرد. آن روز درباره مشکل توضیحی نداد و فقط گفت مشکل دعوای مالی است. برای روز پنجشنبه وقت دادم و روز موعود مردی میانه سال به سراغم آمد که فرد موجهی به نظر میرسید. او از کیفش یک فقره چک درآورد و از من پرسید که میتوانم آن را برایش نقد کنم یا نه؟
معلوم بود که این چک برگشتی، متعلق به فرد مهمی است که برای نقد کردن آن نیازمند وکیل شده است. رقم چک بسیار بالا بود؛ یک میلیون تومان که برای سال ۵۲ ثروت کلانی به حساب میآمد. پای چک را هم فردی امضاء کرده بود که در آن زمان همه او را میشناختند و خواننده معروفی بود. چک متعلق به گوگوش بود.
طی کردن مراحل قانونی برای دادگاهی شدن صاحب چک بیمحل، خیلی طول نکشید. خوب میدانستم رای دادگاه دو حالت بیشتر ندارد؛ یا صاحب چک باید پول را میداد یا راهی زندان میشد. روز دادگاه فرارسید. من و موکلم در کمال خوش باوری در دادگاه حاضر شدیم. گوگوش هم آمد. کسی هم همرانش نبود. فکر میکردم برای خودش وکیل بیاورد تا در صورت ناتوانی مالی، راهی زندان نشود اما او فقط وارد دادگاه شد، به قاضی اعلام کرد مبلغ چک را ندارد که پردازد و از در دیگر خارج شد، بدون اینکه مشکلی برایش ایجاد شود. قاضی حتی از او یک تعهد ساده هم نگرفت تا دل ما خنک شود. این موضوع تا مدتها نقل رسانهها و محافل حقوقی آن زمان بود که البته فایدهای هم نداشت. اینجا بود که فاصله آرمان و آرزو با واقعیتهای جاری جامعه را متوجه شدم!».