علی جلیلی*: در هفتههایی که گذشت، شاهد خبری مبنی بر تصمیم فرابورس به کوچ اجباری ۱۴ شرکت به بازار توافقی بودهایم، تصمیمی که صرفنظر از دغدغههایی که بین سهامداران آن شرکتها ایجاد کرده است (طوری که حتی رد آن را میتوان در افت معنادار شاخص بورس در روزهای اخیر مشاهده کرد)، تردیدهایی اساسی را در خصوص بورس ایران در ذهن ایجاد میکند، آن هم درست در مقطعی از زمان که بورس ایران در مسیر صحیح جذب نقدینگی سرگردان سرمایهگذاران حقیقی قرار گرفته است طرح سیاستهایی از این دست، با ایجاد بحران اعتماد در بورس، مکث و تردیدی را در تصمیم برای ماندن یا خروج از بازار سرمایه در ذهن هر سرمایهگذار این بازار ایجاد میکند.
اما واکاوی دقیقتر این موضوع و بررسی چرایی این ماجرا گوشههایی پنهان از نظر را برایمان آشکار میسازد و آن موقع است که پی میبریم همانگونه که کلید تدبیر برای چرخیدن در قفلهای مسائل دیگر پیش روی مملکت، اصطکاک و مقاومت فساد اقتصادی را به خوبی لمس کرده است، در عرصه بورس نیز با چالشهای مشابهی روبهرو است.
برای درک بهتر این موضوع به چند نکته ذیل توجه کنید:
۱- انتقال این شرکتها به بازار توافقی به بهانه جلوگیری از سفتهبازی در این بازار انجام شده است حال آنکه در صورت وجود چنین نقیصهای در این بازار پیش از هرکس باید تقصیر را در فقدان سازوکار مشخص برای اطلاعرسانی از سوی سازمان بورس جست و البته راهحل آن نیز فراری دادن سرمایهگذاران یا ترساندن آنان نیست (به صف فروش این سهام در روزهای پس از اعلام این تصمیم نگاهی بیندازید!) بلکه اطلاع رسانی شفاف است. نگاهی به خریداران این سهام طی ماه گذشته از سوی نهاد ناظر نیز این مهم را به اثبات خواهد رساند کسانی که از این تصمیم آسیب میبینند و تاوان نبود مکانیزم اطلاع رسانی شفاف را میپردازند نه سفتهبازان، که سهامداران عادیاند. توجه شود که وظیفه مدیران سازمان بورس نه شناسایی سهام پربازده و تفحص در سود یا ضرر آنها بلکه ایجاد محیطی شفاف و باثبات است تا در آن محیط، تصمیم درست توسط سرمایهگذاران گرفته شود، حال آنکه مدیران سازمان بورس به صراحت درخصوص واقعی بودن بازدهی و ارزش این ۱۴ نماد اظهارنظر کردهاند و هیچ معلوم نیست که اگر مدتی بعد این سهام بنا به دلایل بنیادین و…. با انفجار قیمت مواجه شوند چه کسی پاسخگوی ضرر هنگفت سهامدارانی خرد است که طی این روزها در صفهای هیجانی ناشی از فضای متزلزل بازار، سهام خود را با قیمتی ارزان عرضه کردهاند!؟
۲- تحمیل عدم قطعیتهای اینچنینی به بازار از طریق اتخاذ تصمیمات ناگهانی سبب ایجاد موج شایعات و پرداختن به سناریوهای مختلف در شبکه سهامداران و سرمایهگذاران میشود که فارغ از قضاوت در خصوص صحت یا عدم صحت آنها به اعتماد در این بازار لطمه میزند، به عنوان نمونه یکی از شرکتهایی که قرار است اول اسفندماه به بازار توافقی انتقال یابد، در ماههای اخیر باوجود میل مدیران آن (به گواه اطلاعیههای شفافسازی منتشر شده و حتی یکبار توقف ناگهانی نماد بیهیچ توضیح قانعکنندهای) بازدهی قابل توجهی داشته است. شرکتی که بنا به اذعان بسیاری از تحلیلگران بنیادی به دلیل حجم کوچک و گستره وسیع فعالیتها و به عبارتی بازدهی فراوان، ارزش ذاتی بالایی را دارا است.
نگاهی به ترکیب سهامداران این شرکت نشان میدهد که هنوز میزان قابل توجهی از سهم این شرکت در اختیار سهامداران حقیقی است، سهامدارانی خرد و طبعا کماطلاع از ارزش ذاتی سهمشان که به راحتی میتوان با متزلزل نشان دادن وضعیت سهم، آن را از چنگشان ربود. با نگاهی به وضعیت این سهم طی یک سال گذشته میتوان رد تلاشهایی برای متزلزل نشان دادن این سهم را به روشنی مشاهده کرد.
حال با راندن این سهم به بازار توافقی (که در نظر بسیاری از تحلیلگران غیرشفافترین بازار موجود در فرابورس است زیرا هر کس در آنجا میتواند قیمت دلخواهش را برای خرید و فروش سهم پیشنهاد دهد)، علاوهبرتاثیری که در ترساندن سهامداران خرد این سهم و طبعا کاهش قیمت این سهم دارد از طریق فضای ذاتی بازار توافقی این شائبه را در ذهن تقویت میکند که عدهای به عمد قصد دارند تا با سوءاستفاده از فرصت ناشی از دامن زدن به ابهامات، این سهم را به هر کسی که میخواهند و با هرقیمتی بفروشند، پایان متصور برای این سناریو بهرهبرداری ویژهخوران از این گونه فضاها (بخوانید سفته بازان واقعی) و ضرر سهامداران حقیقی خرد است.
بنابراین فارغ از صحت و سقم چنین سناریویی و سناریوهای مشابه که این روزها دهان به دهان در بین سهامداران بورس نقل میشود ماهیت اینگونه تصمیمات و تاثیر مخرب آن در دامن زدن به شائبههای این چنینی در درازمدت قابل تامل است .
۳-رونق در بازار سرمایه اصولا بر مبنای ایجاد محیطی امن و با ثبات برای جذب سرمایه بنا نهاده میشود. در این پارادایم احترام به سرمایهگذار از طریق مکانیزمهای شفاف اطلاع رسانی و پرهیز از هرگونه تصمیمات انحصاری، نمود پیدا میکند و هرگونه عدول ازاین رفتار از طریق به خطر افکندن سرمایه، بیاحترامی به سرمایهگذار را القا میکند، بنابراین در پس پرده پرامید روزهایی که شاخص بورس روند صعودی را طی میکرد، میشد تاریکی هراسی که طی چندسال گذشته از دستکاری ناشی از بی تدبیری راکه برسر این بازار سایه افکنده بود مشاهده کرد و البته تا زمانی که اطمینان از طریق شفافیت و ثبات در بورس، به سرمایهگذار داده نشود هر لحظه باید انتظار آن را کشید که برآیند مقابله امید این روزها و هراس مانده از آن سالهای نه چندان دور، به سمت نامطلوب بیم و هراس بچربد و سرمایهها را از این بازار فراری دهد! (اگر با نگاهی آسیبشناسانه به ریشههای افت شاخص بورس در این روزها بنگریم، خواهیم دید که در پس آن تنها یک عامل پررنگتر از باقی عوامل جلوه میکند و آن هراس توده سرمایهگذاران از فضای پر از ابهام و عدم قطعیتهای این بازار محتاج ثبات است حال آنکه دستکاریهای مواردی نظیر انتقال چند سهم به بازار توافقی یا انتشار خبرهایی نظیر بهره مالکانه ۳۰ درصدی معادن سنگآهن و برنامه افزایش چند برابری قیمت خوراک پتروشیمیها و… تنها حامل این پیام به سرمایهگذار است که به این بازار نمیتوان اطمینان کرد و دل بست و این بازار هر آن میتواند، آبستن حوادثی ناشی از تصمیمات ناگهانی باشد که بهواسطه آن سود یا ضرری هنگفت جابهجا شود!
بنابراین تا زمانی که به سرمایهگذار از طریق ایجاد محیطی امن و با ثبات ارج ننهند و او را با واژههایی نظیر «سفتهباز» و سوداگر خطاب کنند، نمیتوان گفت که خون «تدبیر» در رگهای بازار سرمایه جاری شده است و آن وقت دیگر حتی غلبه «امید» نیز چندان نخواهد پایید!
منبع: دنیای اقتصاد