مولود حاجیزاده: بازار سیاه همان چیزی است که باعث شده اقتصاد کشورمان در تمام این سالها باوجود معضلات متعدد از هم نپاشد
هنوز نمیدانم که آیا جامعه به این نتیجه رسیده که هرکس قول مال مفت داد، دستآورد خیر ایجاد نخواهد کرد؟
امروز راه دیگری به جز اقتصاد آزاد وجود ندارد؛ اقتصاد آزاد به معنای اقتصاد غیررانتی و رقابتی، همراه با پرداخت مالیات مناسب
پوپولیسم طی دهههای اخیر توانست با اندک تغییراتی در مواضع خود، در میان برخی کشورها از جمله امریکای لاتین، فضای دوبارهیی برای خود بازیابد، تغییراتی که به واسطه رشد دموکراسی در سطح بینالمللی به این تفکر تحمیل شد. با این وجود، پوپولیسم همچون گذشته، بحران را به دامن کشورها میاندازد. اصولا پایین بودن سطح جامعهپذیری سیاسی و ضعف نهادهای سیاسی، زمینه حضور و رشد پوپولیسم را در جوامع فراهم میسازد. از سوی دیگر برخی، فرهنگ محافظهکارانه را ریشه اصلی قدرتگیری پوپولیسم به ویژه در امریکای لاتین، آفریقا و خاورمیانه میدانند. در این میان، روند معیوب و ناقص دموکراسی در کشورها نیز، به گسترش فضا برای طرفداران این رویه دامن میزند. شاید با تعمیم دادن همین مسائل به ایران، بتوان ریشه روی کارآمدن دولتی با رویکردهای پوپولیستی در سال ۸۴ را تعریف کرد. در این سال محمود احمدینژاد با استفاده حداکثری از شیوههای پوپولیستی، ریاست دولت را از آن خود کرد. برای بررسی ابعاد مختلف گسترش تفکر پوپولیستی در ایران طی سالهای اخیر به واسطه رویکرد دولتهای نهم و دهم، به گفتوگو با «دکتر محمد طبیبیان» نشستیم. دکتر طبیبیان که یکی از منتقدان اصلی سیاستهای اقتصادی دولت در سالهای اخیر بوده، معتقد است که با وجود پایان کار آقای احمدینژاد، جریان فکری وی در کشور ماندگار خواهد شد. وی همچنین از اجرای هدفمندی توسط دولت به عنوان سوءتدبیری بزرگ برای تحقق اهداف پوپولیستی یاد میکند.
از سال ۱۳۸۴، ایران وارد تجربه تاریخی تازهیی شد؛ در این سال دولت نهم با شعارهای پوپولیستی روی کار آمد و مدیریت کشور را در دست گرفت. در حالی که از همان انتخابات سال ۸۴، محور شعارهای آقای احمدینژاد مبتنی بر توزیع ثروت در میان مردم بود؛ آیا میتوان انتخاب وی در نهمین انتخابات ریاستجمهوری را برآمده از تمایل جامعه به توزیع درآمد دانست؟
یک نگاه تاریخی و آماری به رفتار انتخاباتی مردم ایران از ابتدای انقلاب به ویژه بعد از جنگ تاکنون، بیانگر آن است که جامعه همواره یک روند و سیر مشخصی را در پیش گرفته است؛ براین اساس تمایل مردم ایران در این سالها بیشتر به جریانهای میانهرو، معتدل و عقلگرا معطوف بوده است. حتی در انتخابات سال ۱۳۸۴ نیز چنین بود یعنی مجموع آرای جریان میانهرو بیش از جریان رقیب بود لیکن با اشتباه کاری نیروهای چپ در معرفی نامزدهای دیگر، آرای این جریان شکست اما به هر حال مجموع آرای آنها بیشتر از جریان رقیب بود ولیکن این تفرقه سبب شد که انتخابات به دور دوم برود. جریان چپ با معرفی چند کاندیدا از جمله آقایان هاشمیرفسنجانی، معین و مهرعلیزاده در انتخابات سال ۸۴، مرتکب یک اشتباه استراتژیک و فاحش شد که شکست آنها در جریان انتخابات را رقم زد. انشقاق آرایی که در دور اول برای جریان چپ ایجاد شد، عاملی شد تا در مرحله دوم انتخابات، فضا برای جریان پوپولیستی با شعارهای جدید در کشور بازتر شود. اما شرایط در انتخابات سال ۱۳۸۸ اندکی متفاوت بود، در این سال یک کاندیدای مشخص با رویکردها و وعدههای پوپولیستی پیروز شد. اما بعد از هشت سال حضور آقای احمدینژاد در دولت سپری شد تا ما به انتخابات سال جاری رسیدیم. بعد از این سالها، انتخابات ۱۳۹۲ نشان داد که یک تقسیمبندی بارزی در فضای سیاسی جامعه و در میان جریانهای سیاسی و عموم مردم شکل گرفته است؛ به این معنا که با وجود جریانهای سیاسی مختلف، تنها دو جریان در سطح جامعه و برای مردم به عنوان جریانهای بارز وجود دارد. یک طیف مربوط به جریان حامی اعتدال، خردگرایی و علاقهمند به رشد و پیشرفت و توسعه است که شامل اکثریت بوده و طیف دیگر مربوط به جریان پوپولیستی به عنوان میراث دوره آقای احمدینژاد است. جریانهای میانی نیز به یکی از این دو میپیوندند یا از اهمیت تنزل یابنده برخوردار هستند. معتقدم که تفکر پوپولیستی آقای احمدینژاد، نه با محوریت ایشان، بلکه به عنوان یک جریان سیاسی در کشور باقی مانده و تداوم مییابد. اما برای خود آقای احمدینژاد بر اساس پایگاه اجتماعی نمیتوان هیچ نقطه کارکردی دیگری در جریان مدیریت سطح بالای آتی کشور متصور شد. من سعی میکنم فردی منصف باشم با این وجود این گزاره را مطرح میکنم که واقعا در تمام هشت سال اخیر، از دید فایده هزینه، نمیتوان نقطه مثبتی در عملکرد ایشان پیدا کرد. من این گزاره را پس میگیرم اگر فقط ایشان یک جدول برای اطلاع عموم ارائه کنند که حدود هفتصد میلیارد دلار در آمدهای بیسابقه نفتی را صرف چه مصارفی کردند و چه دستاوردی از آن حاصل شد؟ به عنوان نمونه اگر در این سالها تولید ناخالص داخلی بدون نفت هر سال به قیمت ثابت را به درآمد نفت به قیمت ثابت همان سال تقسیم کنید، میبینید که روند نزولی داشته است، یعنی در مقابل هر دلار در آمد نفت کارایی هزینه آن برای اقتصاد کاهش یافته که به ضایع شدن منابع تعبیر میشود. برای این روند چه توضیحی دارند؟ برای این واقعیت آماری که با این همه هزینه ارزی و ریالی تعداد نازلی شغل ایجاد شده چه توضیحی قابل ارائه است؟ در زمینههای دیگر نیز کردارهایشان نتایج بسیار پرهزینه به همراه داشته است. مثلا ایشان با صحبت کردن درباره مسائلی که واقعا هیچ ارتباطی به کشور و ملت ما نداشته، همچون «هلوکاست»، منجر به آن شدند که سازمان ملل قطعنامهیی علیه ایران صادر کند. آیا واقعا از دیدگاه آقای احمدینژاد حرف حق دیگری که به ملت ایران مربوط شود برای مطرح کردن و برای دفاع از حقوق ملت در سازمان ملل وجود نداشت؟در جنگ دوم که اروپاییان به کشتار یکدیگر در سطح وسیع مشغول بودند و شهرهای یکدیگر را بمباران کرده، در جبههها تلفات ایجاد میکردند، در اردوگاههای اسیران و کار اجباری به کشتار مشغول بوده و از جمله تعدادی از کلیمیان را نیز به قتل رساندند، همزمان کشور ما را هم اشغال کردند و با مصادره و خروج غلات از ایران نیز قحطی به بار آوردند که این مساله با توسعه گرسنگی و فقر، به شیوع وبا در کشور ما منجر شد و بسیاری از هموطنان در این بین تلف شدند. در جنگ اول نیز حتی بدتر از آن، نیروهای روسیه و انگلستان با تصرف ایران و مصادره محصولات کشاورزی و خارج کردن آن از کشورمان، چنان قحطیای به وجود آوردند که گفته میشود بین ۲۰ تا ۲۵ درصد مردم ایران در نتیجه قحطی و همراه آن شیوع وبا تلف شدند. حکومتهای وقت نیز بر این فجایع سرپوش گذاشتند، چنانکه هرگز یک بررسی جامع در این مورد صورت نگرفت. آیا اینگونه موارد و سایر موارد مشابه برای پیگیری اولویت نداشت؟ یا مسائل روز که کشور با آن روبهروست؟ تا قبل از آن؛ سیاست خاورمیانهیی کشور مربوط به مقابله با اسراییل تعریف میشد و اهداف توسعهطلبانه آنها. پس از این سخنرانی و صحبتهای مشابه آن، یک جو مقابله در میان کلیمیان به ویژه در اروپا و امریکا ایجاد شد که حتی بسیاری از آنها با اسراییل نیز مخالف بودند. زیرا به هر حال این موضوع هلوکاست برای آنها بار احساسی عمیقی دارد. این افراد از نفوذ بسیاری در مراکز اقتصادی مالی، تجاری و سیاسی برخوردار بوده و چنانکه بسیاری از فعالان اقتصادی کشور که درامور بانکی و تجارت بینالملل فعال بودند، اظهار میکردند که نه در سطح بالا بلکه حتی در سطوح میانی تشکیلات بانکی و تجاری نیز با مقاومت و مخالفت روبهرو شدهاند. چنانکه دیدیم تحریمها علیه ایران بدون مشارکت وسیع گروه بزرگی از کنشگران در کشورهای دیگر با این جزییات قابل اعمال نمیبود. البته من منکر آن نمیشوم که برخی از وزرا در دولتهای نهم و دهم تلاشهایی برای حل و کاهش مشکلات و گرفتاریهای کشور کردند و نباید منکر زحمات آنان شد، اما توجه ما به عاملی است که سیاستگذار اصلی بوده و تاثیر کلان گذاشته است. یک دلیل این شرایط ایجاد شده آن بوده که رییس دولت، پایه سیاستهای خود را بر محور شعارهای عوامپسند قرار داده بود و به ایجاد جو هیجانی در جامعه توجه داشت. تاریخ نشان میدهد که پوپولیستها هیچگاه و در هیچ کشوری عملکرد مثبتی نداشتهاند. به عنوان مثال تجربه کشورهایی همچون ایتالیا در زمان موسولینی و آرژانتین در زمان پرون، حاکی از آن است که دولتهای پوپولیست در ابتدا حرفهایی زده و توده مردم را با خود همراه میسازند اما در انتها از کشور ویرانهیی بیش باقی نمیگذارند. بنابراین، در ایران نیز همچون این کشورها، نقش این جریان در شرایط بحرانی کنونی کشور، نقشی غیر قابل انکار بوده است.
برخی معتقدند که باوجود طرفداران تفکر توزیع درآمد میان مردم، ما میبایست این دوره را در یک برهه تاریخی کشور تجربه میکردیم تا تبعات این جریان به صورت ملموس در سطح جامعه احساس شود، چرا که در غیر این صورت تفکر پوپولیستی همواره به عنوان یک تابو از منظر عدالتطلبی در اندیشه جامعه باقی میماند.
من اصلا تصور نمیکنم که کشور ما نیاز به تجربه چنین دولتی با این تفکر را داشت. اما باید پذیرفت که متاسفانه ما مردم ایران اصولا عادت داریم همهچیز را به پرهزینهترین طریق ممکن یاد بگیریم و زمانی که هزینه و بهای اشتباهاتمان را فهمیدیم، تازه متوجه مساله میشویم. این از آن روست که سیستم سیاسی ما از لحاظ تاریخی، توسعهیافته نبوده و مردم ما متوجه نقش اجتماعی و سیاسی خودشان نبودهاند. در کشور ما گفتمان وسیع درباره مسائل، مشکلات، آرمانها و واقعیات نیز در جریان نبوده است، بنابراین از نتایج تجربه دیگران هم عمدتا بیخبر ماندهایم و فرصت استفاده از تجربه دیگران را نیز نیافتهایم. به این دلیل ما ملتی هستیم که برای هر تجربه بهای گزافی میپردازیم.
مسالهیی که قابل توجه است، آن است که دولت نهم با شعار توزیع درآمد و عدالت اقتصادی در سال ۱۳۸۴ کار خود را آغاز کرد. در انتخابات سال ۱۳۸۸، بخشی از مخالفت گسترده مردم با دولت نهم را میتوان به آگاهی جامعه از توخالی بودن این شعارها تعبیر کرد. اما در چهار سال دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، دولت با اجرای هدفمندی یارانهها و بازتوزیع بخشی از درآمد حاصل از آن، عملا به توزیع پول میان مردم پرداخت؛ بنابراین بخشی از وعده پوپولیستی خود را عملی کرد. اما چرا در همین سالها مردمی که هر ماه یارانه به حساب آنها واریز میشد بیش از گذشته به انتقاد از دولت روی آوردند که بازخورد این انتقاد در انتخابات سال جاری بروز کرد. آیا این به معنای درک عمومی مردم از تبعات این تجربه در کشور بود؟
اثر تورمی ناشی از افزایش نقدینگی نه تنها قدرت خرید یارانهها بلکه قدرت خرید سایر درآمدها و ارزش پساندازهای خانوارها را نیز کاهش داد، خصوصا چند برابر شدن قیمت ارز بسیاری را متوجه این واقعیت کرد که در مجموع وضع آنها بدتر شده است. لیکن هنوز نمیدانم که آیا جامعه به این نتیجه رسیده که هرکس قول مال مفت داد، دستاورد خیر ایجاد نخواهد کرد؟ فقط امیدوارم که رسیده باشد.
من کسی که به جامعه وعده مال مفت میدهد را کسی میدانم که میخواهد دودمان مارا بر باد دهد. حداقل امیدوارم طبقه تحصیلکرده کشور به این سطح از عقلانیت رسیده باشد و از حرفها و تفکرات بیسر و تهی که برخی از آنها از زمان مشروطه تاکنون گریبانگیر این کشور بوده، دست برداشته و چشم خود را روی واقعیتها باز کنند. طبقه روشنفکر ما باید امروز نسبت به این مساله آگاه باشد که بسیاری از طرفداران توزیع درآمد در این سالها، پایهگذار رانتخواری بودند. سیاستهای پوپولیستیای که دولت از سال ۱۳۸۴ و در نخستین دوره مدیریت خود مطرح میکرد، بیشتر بر محور شعارهای کلی توزیع درآمد و آوردن پول نفت بر سر سفرههای مردم قرار داشت. در این سالها دولت به دنبال یک منبع مالی برای پرداخت پول و اجرای شعار عدالت اقتصادی خود بود چرا که درک آنها از عدالت محدود به همین موضوع بود. آقای احمدینژاد به دنبال پرداخت پول بود؛ اما اینکه این پول از چه محلی تامین شود هیچ اهمیتی نداشت.
به تبع این تفکر بود که به سراغ اجرای هدفمندی یارانهها رفتند زیرا میدانستند از این محل به ارقام بزرگی دست مییابند که میتوان بخشی از آن را توزیع کرد. بنابراین معتقدم که دولت دهم اصلا رویکردش اجرای قانون هدفمندی نبود، کمااینکه چیزی هم که اجرا شد را نمیتوان هدفمندی یارانهها نام گذاشت. هماکنون نیز با افزایش قیمت نفت، ما در امر حذف یارانهها دوباره سر جای اول قرار گرفتهایم، زیرا قیمت فوب فرآوردهها بر حسب دلار که به ریال تبدیل شود، در قیمتهای افزایش یافته فعلی حاملهای انرژی هم، دوباره رقم بالای یارانه خواهد بود. حتی اگر دولت تصمیم به بازتوزیع درآمد حاصل از هدفمندی داشت، آن هم با هدف حمایت از طبقات ضعیف و برقراری عدالت اقتصادی و اجتماعی، میبایست یارانهها را تنها به گروه هدف خاصی میپرداخت. هنوز علامت سوال بزرگی در ذهن بنده وجود دارد که چطور پذیرفته شد که دولت به تمام مردم جامعه پول بپردازد، واقعا من از این مساله متعجبم! به اعتقاد من این سیاست یک سوء تدبیر بزرگ برای اهداف پوپولیستی بود. امروز قدرتمندترین کشورهای دنیا هم اگر بخواهند به تمام مردم جامعه پول بپردازند، بدون شک کمر اقتصادشان خرد خواهد شد، کمااینکه برای اقتصاد ضعیف ما هم این اتفاق افتاد. به واسطه این شرایط ایجاد شده در سالهای اخیر، امروز دولت جدید در ابتدای کار خود با مشکلات بزرگی روبهرو است.
بدون شک یکی از مهمترین این مشکلات، تداوم اجرای قانون هدفمندی و پرداخت یارانه نقدی به مردم خواهد بود. زیرا حتی در صورت عدم تمایل دولت به ادامه این سیاست، به واسطه خو گرفتن جامعه با دریافت پول از دولت، توقف پرداخت یارانه یک کنش اجتماعی-سیاسی به همراه خواهد داشت که این برای دولت هزینهبر خواهد بود؟
تمام مردم دنیا به صورت فردی علاقهمند به دریافت پول مفت هستند؛ حال زمانی که شما در طول چند سال مردم را به چنین مسالهیی عادت میدهید، بدون شک ترک این عادت با مقاومتهایی روبهرو میشود. دولت یازدهم در شرایط کنونی راهی جز ادامه اجرای هدفمندی و توزیع یارانه به مردم ندارد؛ حال به هر شکلی که شده… دولت یک نهاد سیاسی است و ناچارا باید به فشارهای اجتماعی توجه کند، کندن جامعه از عادت دریافت پول، منجر به شکلگیری فشارهای اجتماعی شده و دولت زیر بار این فشار نمیرود. به همین خاطر فعلا مجبوراست به نوعی یا نوع دیگری این راه را ادامه دهد. در دوران جنگ، سیستم کوپن وارد چرخه اقتصادی کشور شده بود، پس از آن تلاشهای گستردهیی برای حذف کوپن صورت گرفت اما این امر به سادگی محقق نشد.
سالهای سال طول کشید تا کوپن به مرور جایگاهش کمرنگ و از چرخه خارج شد. بنابراین حذف سیستم نادرست پرداخت یارانه نقدی به مردم، سالها زمان میبرد؛ ممکن است زمانی بیش از دوره ریاستجمهوری آقای روحانی به طول انجامد. بدون شک حذف پرداخت یارانه از اقتصاد کشور کار بس دشواری است. حال اینکه دولت بعد از این چه تصمیمی برای این سیاست اتخاذ میکند؛ باید منتظر ماند. در حال حاضر مسوولان دولت باید روی مسائل مختلفی از جمله؛ سیاستهای ارزی، نرخ بهره، سیاستهای مالیاتی، سیاست هزینهیی، تجارت خارجی و رویکرد دیپلماتیک خارجی، برنامههای ویژهیی ارائه دهند تا بتوانند آرام آرام کشور را از گرفتاریهای کنونی خارج کنند.
در این میان، رسانهها نیز باید دیدگاه مردم را نسبت به وضعیت واقعی و چالشهای پیش رو که بخشی از آنها تازه از این به بعد به مرور ظاهر خواهد شد، روشن و آگاه کنند. باید جامعه را آگاه ساخت که موجهایی از گرفتاریها و مشکلات پیش رو، در واقع تبعات سیاستهای نادرستی است که در سالهای اخیر توسط دولت صورت گرفته است. این امواج تازه در آینده سر خواهند رسید.
همانطور که اشاره کردید، بازتوزیع درآمد به ناچار فعلا باید تداوم یابد، اما میخواهیم نگاهی روشنتر به این تفکر داشته باشیم. توزیع درآمد در چه شرایطی میتواند با تبعات کمتری اجرا شود؟
طرفداران توزیع درآمد چند دستهاند، من هم به نوعی طرفدار توزیع درآمد هستم اما موافق رانتخواری نیستم. من معتقدم باید ثروتی که توسط برخی افراد از محل رانت ایجاد شده، از آنها باز پس گرفته شده و این منابع به صندوق خزانه دولت واریز شده تا برای مصارف عمومی جامعه و مردم هزینه شود؛ این یک ایده و اعتقاد است. اما از سالها قبل در کشور افرادی بوده و هستند که موضوع عدالتطلبی و شعار توزیع درآمد برای آنها به دکانی تبدیل شده و از آن بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی میکنند. مردم ایران هم که در دورههای تاریخی مختلف همواره تحت سیطره ظلم و بیعدالتی قرار داشتهاند، واژه عدالت برایشان مقدس است و در برخی مواقع مسحور این شعارها شده و آنها را باور میکنند. من امروز سوالم از برخی آقایانی که شعار عدالتطلبی سر میدهند، این است که شما قبلا چه داشتید و امروز چه دارید؟ ثروت و دارایی خودتان چند برابر شده و ثروت و دارایی متوسط جامعه چه میزان تغییر کرده است؟ متاسفانه برخی افراد از واژه عدالتطلبی به عنوان ابزاری سیاسی استفاده میکنند. در دیدگاه توزیع درآمد، باید ابتدا دید که طرفداران این نظریه چه میگویند؟ چه منابعی را میخواهند میان چه کسانی توزیع کنند. آیا از پول خودشان میخواهند این کار را بکنند که این نشان کرامت است ولی این کار را نمیخواهند انجام دهند یا چشم به مال دیگران دارند یا میخواهند بر ثروتهای عمومی به دلخواه دست باز کنند. به نظر من توزیع ثروت در کشور ما روند نامطلوبی در سالهای اخیر یافته است. به عنوان یک مشاهده به افزایش فاصله بین قیمت واحدهای مسکونی افراد ثروتمند در مقایسه با افزایش قیمت واحدهای مسکونی طبقه متوسط توجه کنید!اگر بخواهیم به مساله توزیع درآمد، منطقی توجه کنیم، میبینیم که توزیع درآمد مرحله به مرحله قابل پیگیری است. بدون شک در کشور ما توزیع درآمد نمیتواند همانند کشوری چون سوئد باشد. نخستین لازمه تحقق این حرکت، داشتن تقوا در اقتصاد است، یعنی هر چیزی در جای خود قرار گیرد. گام نخست آن است که هر کس به اندازه ظرفیت تولیدی خود، ثروت کسب کند، علاوه بر این باید مالکیت از طریق تولید و تجارت رقابتی و نوآوری در جامعه محترم شمرده شود. نخستین قدم در توزیع درآمد این است که درآمدهای رانتی را حذف کنیم که ماخذ اصلی نابرابری در توزیع ثروت بوده است. آنگاه سازوکارهایی را تنظیم کنیم که هر کسی به اندازه تولید ثروت (خواه از طریق تولید کالا و خدمات یا تجارت یا نوآوری و ابتکار یا هنر و سپس تثبیت مالکیت مادی ومعنوی) در شرایط رقابت و غیررانتی، مالکیتش محترم شمرده شود. باید در این راستا اجازه داده شود که شرکتها و فعالان بخش خصوصی کار خود را در اقتصاد پیش برده و به نوبه خود ایجاد درآمد و ثروت کنند.
و این به عبارتی یعنی همان اندیشه اقتصاد آزاد…
امروز راه دیگری به جز اقتصاد آزاد وجود ندارد؛ اقتصاد آزاد به معنای اقتصاد غیررانتی و رقابتی، همراه با پرداخت مالیات مناسب. باید اجازه داده شود ظرفیتهای موجود در اقتصاد خود را نشان دهند. ما نمیتوانیم مانند سوئد باشیم چرا که این کشور قبل از جنگ جهانی دوم، در طول ۵۰ سال رشد اقتصادی دو رقمی داشته و در این مدت ثروت انسانی و مادی زیاد انباشته است. اما در این کشورها تولیدکنندگان متناسب با میزان ایجاد ثروت، مالیات میپردازند و دولت این درآمدها را برای رفاه عمومی هزینه میکند. اما در کشور ما همان کسانی که خود را طرفدار توزیع درآمد و عدالت معرفی میکنند، حاضر به پرداخت مالیات متناسب با ثروت و درآمد خود نیستند. این افراد تنها برای ثروت دیگران نقشه میکشند. در حال حاضر
نه تنها ما، بلکه هیچ کشوری به غیر از حرکت در مسیر اقتصاد آزاد، راهکاری دیگر برای اداره کار آمد و تضمین پیشرفت خود ندارد. در این میان برخی ایدههایی مطرح کرده و حرفهایی میزنند که هیچگونه راهکار و روش مشخصی برای ارائه ندارند. اینها تنها کاری که میکنند نقد اقتصاد لیبرالی و آزادی اقتصادی است، من اینها را به چالش میکشم و میگویم به جای نقد کردن، حداقل یک راهکار ارائه دهید. این افراد تنها از همین طریق یعنی نقد لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و مانند آن، نان میخورند و شرایط سالهای اخیر را در برخی موارد به غلط ناشی از بازخورد اقتصاد آزاد در کشور مطرح میکنند. این در حالی است که ما در تمام این سالها اصلا چیزی به اسم آزادی اقتصادی نداشتهایم. هیچگونه فضایی در این سالها برای تحقق و اجرای این تفکر فراهم نشده است. اینکه برخی افراد، امتیازها و فرصتهایی برای کسب ثروت مییابند به معنی اقتصاد آزاد نیست؛ این بیشتر غارت آزادانه برخی افراد یا همان اقتصاد رانتی است.
فکر میکنید چه چیزی در تمام این سالها به ویژه از زمان جنگ تاکنون اقتصاد ایران را سر پا نگه داشته است؟ بازار سیاه…
بازار سیاه همان چیزی است که باعث شده اقتصاد کشورمان در تمام این سالها باوجود معضلات متعدد از هم نپاشد. این واقعیت کشور ما است. امروز همین بازار است که در برابر تحریمها کشور را حفظ کرده و حیات اقتصادی ایران را تداوم بخشیده است. منظور من فعالیت اقتصادی نهادها و تشکیلات خاص که تابع هیچ قاعدهیی نیستند، نیست. منظور من آنجایی است که برای فعالیت محدود و در سایه برای مردم عادی باز مانده است.
مسالهیی که باید به آن توجه کرد، این است که در حال حاضر باید این بازار را به رسمیت بشناسیم و آن را سر و سامان ببخشیم؛ البته نه به روش دولتی، زیرا دولت هر جا برای سامان دادن حاضر شده، تنها به خراب شدن شرایط منجر شده است. باید اجازه داد بازار به عنوان یک مکانیزم دادوستد داوطلبانه خودش را مدیریت کند.
دولت باید دست مرزنشینان را که در این سالها، به اصطلاح، عاملان بخشی از آنچه به غلط بازارسیاه خوانده میشود، بودهاند را باز گذاشته تا آنها به تاجر تبدیل شده و تجارت کنند، نه اینکه آنها را سرکوب کند. در همه جای دنیا، تجارت از مناطق بندری و مرزی صورت میگیرد. مشکلی که امروز ما را به اینجا کشانده، دخالت مستقیم دولت در اقتصاد از سالهای قبل از انقلاب تاکنون بوده است.
طبعا ایجاد فرصت برابر برای همه و به ویژه مردم عادی کشور برای ورود به فعالیت اقتصادی و حذف رانتها و امتیازهای گروهها و افراد خاص، نخستین کاری است که هم
در جهت عدالت و هم کارایی بیشتر میتواند مورد پیگیری قرار گیرد.
انتهای پیام