بارها از سوی اقتصاددانان و سیاستگذاران اقتصادی کشور به این موضوع اشاره شده که نظام بانکداری کشور نیاز به اصلاحات عمیق دارد. آنان بر این باورند که اگر این اصلاحات انجام نشود، بانکداری در ایران به مانند یک بمب ساعتی عمل کرده و ممکن است کل اقتصاد را به زانو درآورد.
با این حال در عمل کمتر دیده میشود که ارادهای برای اصلاح نظام بانکی وجود داشته باشد. همچنین عطش برخی افراد، نهادها و تشکلها برای تشکیل بانکهای اختصاصی کم نیست. سبب چیست که در شرایط کنونی که برخی بانکها تا حد ورشکستگی پیش رفتهاند و میگویند بانکداری دیگر نمیصرفد، بسیاری از افراد به دنبال تاسیس بانک رفته اند؟ چه جذابیتی در این کار وجود دارد؟ در این رابطه با وحید محمودی، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، به عنوان یکی از مدیران پیشین نظام بانکی گفتوگو کردهایم.
با وجود اینکه نظام بانکی ایران دارای جغرافیای گستردهای است و تقریبا برای هر بخش یک بانک تخصصی نیز به وجود آمده اما شاهد آن هستیم که برخی افراد و نهادها به بهانههای مختلف از جمله اقدامات خیریه به دنبال تاسیس بانک هستند. چرا بانکداری در ایران تا این حد جذاب شده است؟
اجازه بدهید در ابتدا نظام بانکداری را در کشورهای توسعه یافته، درحال توسعه و توسعهنیافته مورد بررسی قرار دهیم. اساسا نظام بانکداری حرفهای در چارچوبی مشخص و مدون تحت نظر بانک مرکزی به ارایه خدمات بانکی میپردازد. هر جا که کوچکترین تغییری در سطح نقل و انتقالات بانکی صورت گیرد به صورت هوشمندانه رصد شده و نهادهای نظارتی مربوطه اقدامات لازم را انجام میدهند. در این نظام اصول استانداردی رعایت میشود که همه مقید به آن بوده و زیر چتر واحد یک بانک مرکزی مستقل به کار خود ادامه میدهند؛ به عنوان مثال اگر کسی در یک کشور که بانکداری حرفهای وجود دارد به یکباره دارای سودهای نجومی شود و بیزینس او رونق گرفته و تراکنشهای مالی آن بالا برود رصد شده تا هم مالیات از او اخذ شود و هم اینکه مشخص شود که آن پول از کجا آمده و قرار است در کجا هزینه شود. این نوع بانکداری در کشورهای توسعه یافته رواج پیدا کرده اما در کشورهای در حال توسه به دلیل نبود نرمافزارهای مناسب و زیر ساختهای مورد نیاز، منفذهای زیادی وجود دارد که افراد بخواهند از آن عبور کرده و تراکنشهای مالی خود را به گونهای دیگر جلوه دهند. در کشورهای توسعهنیافته وضعیت به کلی فرق میکند و با توجه به اینکه مجموعههای قدرت اعم از سیاسی و نظامی در اقتصاد فعال هستند طبیعتا بانکداری بسیار جذاب است. در این کشورها نگاه به آن سنتی و قدیمی است و در برابر اصلاح ساختار مقاومتهای جدی دیده میشود.
برگردیم به همان سوال اول. در ایران چرا تقاضا برای تاسیس بانک جذابیت پیدا کرده است؟
این یک سوال اساسی است که جای یک تحلیل اقتصادی جامع دارد. در حالی که امروز میبینیم برخی بانکها در آستانه ورشکستگی هستند و زیان انباشته بانکها حتی از سرمایه آنان پیشی گرفته و دیده میشود صفی از تقاضا برای تاسیس بانک شکل گرفته است. این یک پارادوکس در اقتصاد ایران به وجود آورده است. از یک سو بانکهای فعلی وضع مناسبی ندارند از سویی دیگر برخی میخواهند وارد این حرفه شوند! در چنینی فضایی این سوال به وجود میآید که متقاضیان تاسیس بانک به دنبال چه اهدافی هستند؟ اگر قصد فعالیتهای خیریه و اعطای وامهای قرضالحسنه را دارند میتوانند در همین نظام بانکی فعالیت خود را انجام دهند و نیازی به تاسیس بانک جدید نیست. اما اگر قرار است به بهانه قرضالحسنه حیاط خلوتی برای سایر فعالیتها به وجود بیاورند که بحث آن جداست.
ما در کشور نهادهای عمومی زیادی داریم که مایلند بخشی از درآمدهای خود را صرف پرداخت وامهای قرض الحسنه کنند. به نظر شما منابع این نهادها چگونه میتواند در بهبود رفاه عمومی مثمرثمر واقع شود؟
در حال حاضر برخی نهادهای عمومی اقدامات خوبی را در زمینه توانمندسازی افراد و ایجاد بیمارستان و ورزشگاه و… در سطح کشور انجام دادهاند. البته با توجه به منابع وسیعی که در اختیار دارند این اقدامات بهتر است توسعه یابد. یکی از بهترین مدلهایی که در دنیا وجود دارد ایجاد نهادهای «ماکرو فاینانس» است. این نهادها نیاز به مجوزهای پیچیده بانکی ندارند و در دل خود نهادها میتوانند ایجاد شوند. ماکرو فاینانسها در حقیقت به مکانی تبدیل خواهند شد که افراد کم بضاعت اما توانمند و مستعد به آنجا مراجعه کرده و طرحهای خود را ارایه دهند تا بتوانند برای اجرای آن کمک مالی در قالب وامهای کمبهره یا قرضالحسنه دریافت کنند. با این کار بسیاری از جمعیت شهرهای کوچک و روستاها توانمند شده و قادرند تا کسب و کارهای کوچک و خانوادگی در عرصه گردشگری، تولید و خدمات به وجود آورند. تجربه این کار در دنیا هم آزموده شده که نمونه آن مجموعه اقداماتی است که محمد یونس در بنگلادش با عنوان بانک تهیدستان انجام داده است. پس میبینید که در همین نظام بانکداری کنونی ما، فضای کار برای بسیاری از نهادها و افراد وجود دارد که اگر قصد امور خیریه دارند بتوانند منابع خود را در آن جهت سرازیر کرده و لزوما نیازی به تاسیسی بانک نداشته باشند. اما اگر قرار است به این بهانه مجوز بانک گرفته شود واقعا جای سوال است در شرایطی که بانکهای ما با مشکلات بسیاری روبرو هستند این همه تلاش برای تاسیس بانک جدید چرا صورت میگیرد و چه منافعی در آن نهفته است!
به اصول بانکداری حرفهای اشاره کردید. به نظر شما این اصول تا چه اندازه در کشور ما رعایت میشود؟
امروز همه سیاستگذاران کشور حداقل به این اجماع رسیدهاند که اصل ۴۴ در ایران منحرف شد. بانکها بیشترین ضربه را از این سیاستها خوردند به طوری که گفته شد یک بانک دولتی خصوصی شده اما در عمل هنوز دولت برای آن تعیین تکلیف میکند. دولتها به منابع بانکی به عنوان منابع خود نگاه میکنند در حالی که منابع بانکی امانت مردم نزد بانکها هستند. تا این تغییر نگاه به وجود نیاید نمیتوان گفت که نظام بانکداری در کشور ما مسیر حرفهای شدن را در پیش گرفته است. در حال حاضر از مجموع بانکهای موجود فقط ١٣ درصد خصوصی هستند و مابقی به بخشی از بدنه حاکمیت وصلند. ما فقط یک بانک را داریم که سهامداران آن کمتر از ۵ درصد سهم دارند. ترکیب سهام بقیه بانکهای ما به گونهای است که برخی شرکتهای دولتی و شبهدولتی در آن سهیمند. بنابراین دیده میشود که اجرای اصل ۴۴ در حقیقت سبب شد تا خصوصیسازی به انحراف کشیده شده و بانکهای حرفهای به وجود نیایند و نتوانند خود را با استانداردهای جهانی وفق بدهند.
با توجه به فعالیت بانکهای خصوصی و خصوصیسازی بانکها، آیا میتوان گفت که به سمت بانکداری حرفهای پیش رفتهایم؟
میتوان گفت که انحراف از خصوصیسازی و ساختار نظام بانکی دو چالش اصلی بانکداری در ایران هستند که از کارآمدی آنان کاسته است. در بخشهای مهم اقتصادی عمدتا بانکها سهامدار اصلی هستند. به عنوان مثال در بخش زمین و مسکن، امروزه شاهد آن هستیم که مالکیت بسیاری از مسکنهای لوکس در اختیار بانکهاست. این موضوع سبب شده تا بانکهای ما دچار فربگی شوند. تمام این موارد نشان میدهد که نگاه سیاستگذار به بانک، قدیمی و سنتی است و تا این نگاه تغییر نیابد نمیتوان امیدوار بود که نظام بانکی ما به سمت حرفهای شدن پیش میرود و کماکان شاهد این پارادوکس هستیم که بانکها در معرض ورشکستگیاند اما تقاضا برای تاسیس بانک جدید در اوج خود قرار دارد.
منبع: اعتماد