اخبار ویژهبازار سرمایهخبر

اقتصاد خیابان آیینه تمام‌قد بازار سرمایه

اخبارپول- مریم ابونیا: در خیابان، شاخصی نصب نشده، اما مردم هر روز بورسِ زندگی‌شان را پای پیاده معامله می‌کنند و همین‌جا، در اقتصاد خیابان، ریشه اعتماد یا بی‌اعتمادی به بورس شکل می‌گیرد.

اگر بخواهیم بدانیم بورس چرا در ذهن مردم سقوط کرده، باید به خیابان نگاه کنیم. آنجا که هرکس اقتصاد را با تجربه خودش تعریف می‌کند. مردم شاید کد بورسی نداشته باشند، اما رفتار اقتصادی‌شان هر روز بازار را شکل می‌دهد.

با ترس خرید می‌کنند، با شایعه می‌فروشند و با ناامیدی، از هر بازاری که پیچیده‌تر از سوپرمارکت سر کوچه باشد، فاصله می‌گیرند. اینجا مسئله اصلی سقوط شاخص نیست؛ سقوط اعتماد است.

بورسِ بی‌اعتماد، بازاری بی‌روح

بازار سرمایه قرار بود مردم را شریک توسعه کند، نه تماشاگر زیان، اما در عمل، بسیاری از مردم حس می‌کنند در یک بازی از پیش تعیین‌شده، محکوم به شکست هستند.

بورسِ بی‌اعتماد شبیه بازاری است که سقف دارد، اما کف ندارد. همه می‌دانند ممکن است سقوط کنند، اما هیچ‌کس نمی‌داند تا کجا این سیر نزولی ادامه دارد. اعتماد که نباشد، تحلیل‌ها هم بی‌اثر و امید، از تابلوها حذف می‌شود.

در اقتصاد خیابان، وقتی مردم حس کنند در بازی‌ ناعادلانه‌ای هستند، ترجیح می‌دهند دوباره به همان بازار سنتی، دلار، طلا یا حتی قسط‌فروشی برگردند که بازارهایی ملموس، با قواعد ساده و بی‌ابهام و شاید کم‌ خطرتر هستند.

سواد مالی از کف خیابان آغاز می‌شود، نه از برج شیشه‌ای

سواد مالی در ایران سال‌هاست از بالا شروع شده؛ با واژه‌هایی که مردم خیابان با آن غریبه‌اند: پرتفوی، P/E، ETF، شاخص هم‌وزن و … در حالی که در کف شهر، مردم با واژه‌هایی دیگر زندگی می‌کنند: دخل، خرج، قسط، تورم و بی‌ثباتی مالی!

آموزش مالی وقتی مؤثر است که زبان مردم را بلد باشد. مردم باید بفهمند بورس قرار نیست فقط محل معامله باشد، بلکه محل مشارکت است. سواد مالی یعنی آموزش اینکه در نوسان بمانی، نه اینکه از نوسان فرار کنی.

اگر آموزش مالی از خیابان آغاز شود، یعنی از رفتار روزمره، از مقایسه قیمت‌ها، از تصمیم‌های ساده خرید و فروش، آنگاه بورس از قله پایین می‌آید و در دل مردم جا می‌گیرد.

وقتی خیابان سقوط می‌کند، بورس هم تنها می‌ماند

در سال‌هایی که بورس رشد کرد، خیابان از آن بی‌خبر نبود. اما وقتی سقوط کرد، هیچ‌کس برای مردم عادی توضیح نداد. اطلاعات، فقط به زبان کارشناسان منتشر شد، در حالی که مردم دنبال روایت انسانی بودند: «پولم کجا رفت؟ چه اشتباهی کردم؟»

سقوط شاخص شاید فنی باشد، اما احساس زیان انسانی است و هیچ نموداری نمی‌تواند احساس بی‌اعتمادی را جز گفت‌وگو و آموزش ترمیم کند.

بازارِ نوسانی و مردمِ پایدار

مردم ایران با نوسان غریبه نیستند. سال‌هاست در خیابان، رکود و رونق، گرانی و ارزانی را تجربه کرده‌اند. اما فرق خیابان با تالار بورس این است که در خیابان، کسی دست خالی نمی‌ماند. فروشنده‌ای که امروز کمتر فروخت، فردا راهی تازه پیدا می‌کند.

بورس هم برای زنده‌ماندن، باید اقتصاد خیابان را یاد بگیرد یعنی انعطاف، صبر و استمرار، زیرا بازاری که فقط بالا می‌رود، فریبنده است و بازاری که بالا و پایین می‌رود اما یاد می‌دهد چطور بمانی، آموزنده است.

اعتماد، سود پنهان بازار

اعتماد، سودی است که در هیچ تابلوئی نوشته نمی‌شود. وقتی مردم احساس کنند دیده می‌شوند، آموزش می‌بینند و حقوقشان حفظ می‌شود، آن‌وقت دوباره پول‌های کوچکشان را وارد بازی بزرگ بورس می‌کنند.

بازار سرمایه فقط با شاخص رشد نمی‌کند؛ با بازگشت نگاه مردم رشد می‌کند و آن نگاه، در خیابان جایی که همه‌چیز واقعی‌تر است، شکل می‌گیرد.

راهکارهای بازسازی اعتماد و افزایش سواد مالی از دل اقتصاد خیابان

۱. آموزش معکوس؛ از پایین به بالا نه از بالا به پایین

بزرگ‌ترین خطای سیاست‌های آموزشی بازار سرمایه این بوده که آموزش را از تالارها و نه از مغازه‌ها و خانواده‌ها شروع کرده است. درحالی‌که باید مسیر برعکس باشد یعنی از «بازارچه محلی» تا «مدرسه محله»، از «فرهنگسرا» تا «نانوایی سر کوچه».

پیشنهاد عملی:

*راه‌اندازی «مدارس سواد مالی محلی» با حضور مربیان داوطلب و فعالان بورسی.

*آموزش مفاهیم بورسی با زبان روزمره مردم؛ مثلاً “سبد سرمایه” را با تشبیه به «سبد خرید خانواده» توضیح دهند.

*رسانه‌ها می‌توانند با ساخت ریلزها و ویدیوهای یک‌دقیقه‌ای، «بورس به زبان خیابان» را آموزش دهند.

* اثر: بازگرداندن احساس تعلق مردم به بازار سرمایه و کاهش ترس از مفاهیم مالی پیچیده.

۲. تبدیل سهامداری به تجربه، نه فقط عدد

مردم وقتی به بورس اعتماد می‌کنند که حس کنند به جای یک خریدار و احتمالا زیان‌کار، عضوی از یک «تجربه جمعی» هستند.

پیشنهاد عملی:

*رسانه‌ها و سازمان بورس می‌توانند روایت‌های واقعی از سهامداران خرد موفق و صادق را منتشر کنند؛ نه تبلیغاتی، بلکه انسانی.

*ایجاد کمپین‌های «من و اولین سهمم» در شبکه‌های اجتماعی برای بازسازی ارتباط احساسی مردم با بورس.

* اثر: شکل‌گیری سرمایه اجتماعی اطراف بازار، که ریشه اعتماد است.

۳. سواد مالی در خیابان یعنی آموزش تصمیم، نه اصطلاح

بسیاری از مردم به خاطر ندانستن اصطلاحات اقتصادی از بازار فاصله می‌گیرند، اما واقعیت این است که آن‌ها هر روز در حال تصمیم‌گیری مالی‌اند. فقط کسی به آنها نحوه تحلیل را آموزش نداده است.

پیشنهاد عملی:

*ساخت برنامه‌های ویدیویی کوتاه یا پادکست‌هایی که تصمیم‌های روزمره را با منطق بورسی مقایسه کنند. (مثلاً خرید قسطی = استقراض مالی، پس‌انداز طلا = پوشش ریسک تورم)

*افزودن درس‌های ساده تصمیم‌گیری مالی به برنامه مدارس و آموزش‌های عمومی.

* اثر: افزایش سواد مالی کاربردی و قابل لمس در میان اقشار مختلف جامعه.

۴. شفافیت احساسی، نه فقط آماری

مردم نه با عددها بلکه با احساس صداقت قانع می‌شوند. در بحران‌های بورسی، گزارش‌های خشک آماری نمی‌توانند اعتماد را برگردانند. در اینجا گفت‌وگوی صادقانه، روایت روشن از دلایل افت شاخص و احترام به تجربه زیان‌دیده‌هاست که فضا را آرام می‌کند.

پیشنهاد عملی:

*انتشار گزارش‌های «انسان‌محور» از عملکرد بورس با روایت‌های واقعی از سرمایه‌گذاران.

*تشکیل جلسات گفت‌وگو (حضوری یا آنلاین) بین سهامداران خرد و مسئولان بازار برای پاسخ مستقیم به ابهامات.

*دعوت از رسانه‌ها برای روایت‌های واقعی از پشت‌صحنه تصمیمات بورسی، نه صرفاً بازنشر آمار.

* اثر: احیای شفافیت، حس پاسخگویی و بازگشت تدریجی اعتماد عمومی.

۵. سواد مالی زنان؛ راه نجات نسل آینده بورس

در خانواده‌های ایرانی، زنان معمولاً مدیر مالی واقعی‌اند. اگر زنان با زبان ساده مفاهیم بازار سرمایه را یاد بگیرند، می‌توانند نسل جدیدی از سرمایه‌گذاران آگاه تربیت کنند.

پیشنهاد عملی:

*راه‌اندازی کارگاه‌های سواد مالی ویژه زنان خانه‌دار با تمرکز بر مفاهیم بورس و سرمایه‌گذاری خرد.

*تولید محتوای آموزشی در شبکه‌های اجتماعی مخصوص مادران و خانواده‌ها (مثلاً «بورس در آشپزخانه» یا «سرمایه‌گذاری خانوادگی»).

*اثر: افزایش مشارکت واقعی مردم در بورس از مسیر خانواده‌ها، نه صرفاً تبلیغات.

۶. بازگرداندن روایت انسانی به بورس

تا زمانی که بورس فقط تابلوی عددها باشد، مردم خیابان با آن احساس قرابت نمی‌کنند. بازار سرمایه باید مثل خیابان، قصه داشته باشد. قصه کسانی که یاد گرفتند در نوسان بمانند و دوباره رشد کنند.

پیشنهاد عملی:

*تولید مجموعه مستندهای کوتاه از “انسان‌های بورسی”: کارمند، معلم، یا بازنشسته‌ای که با سواد مالی توانسته مسیرش را تغییر دهد.

*رسانه‌ها به‌جای پوشش لحظه‌ای شاخص‌ها، روایت بلندمدت از رشد دانش مالی مردم ارائه دهند.

*اثر: پیوند دوباره مردم و بازار از مسیر همدلی و روایت.

به هر روی، اقتصاد خیابان پر از سواد مالی نانوشته است. مردمی که هر روز میان خرج و دخل تصمیم می‌گیرند، اگر کسی زبانشان را بفهمد می‌توانند بهترین سهامداران باشند. بورس برای مردمی شدن باید از برج شیشه‌ای پایین بیاید، در پیاده‌روها راه برود و دوباره از دل اعتماد، معنا بگیرد.

بورس برای بازسازی اعتماد، باید دوباره به خیابان برگردد. به جای سخنرانی از بالا، به گفت‌وگو در کف جامعه، به جای آمار، به انسان و آن‌وقت، اعتماد مثل شاخص، خودش بالا خواهد رفت.

سقوط شاخص را می‌شود با پول جبران کرد، اما سقوط اعتماد فقط با آموزش و گفت‌وگو میسر می‌شود.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا