نیلوفر جمالی*: حکایت این روزهای ما نیز دست کمی از این قصه ندارد، طی دو سال گذشته آنقدر افزایش قیمت کالاها و خدمات را تجربه کرده ایم تا در انتها باید همه زندگیمان را برای تهیه مایحتاج روزانه بفروشیم.
نمونه این روند را میتوان در اتفاقات اخیر کشور به راحتی دید. برای نمونه، چند روزی است که صحبت از تزریق ۳۰۰ هزار میلیارد تومان به بورس شده است. اولین سوالی که به ذهن هر فردی خطور می کند، این است که اگر چنین منابع بالقوه ای در کشور وجود دارد؛ چرا تاکنون در زیر ساختهای استراتژیک و ضروری کشور از جمله اشتغال، مسکن، تولید و … که هم اکنون به بحرانهای غیرقابل انکار اقتصادی-اجتماعی بدل شده و در حال گسترش است، سرمایه گذاری نشده است !؟
آیا تزریق پول به بهانه رونق بازار سرمایه انهم در چنین شرایطی علمی و اقتصادیست؟ آیا تاثیر روانی تزریق چنین پول هنگفتی که ناخواسته و شگفت انگیز ظهور میکند، نمیتواند نفتی بر آتش افسار گسیخته تورم باشد؟
آیا تئورسینهای چنین سناریویی می توانند الگوی موفقی که حاکمیت یا دولتی در دنیا با هدف رونق به بازار سرمایه پول تزریق کرده باشند!! ارایه کنند؟!
آیا این سناریو، شوک هیجانی و غیر کاربردی و صرفا برای ترغیب افکار عمومی برای هجوم به سمت بورس و جذب تنهاسرمایه و ثروت بی زبان و مظلوم مردم توسط بورس و تامین هزینه ها سر دست مانده دولت نیست!؟
آیا بورس تا کنون جز ایجاد حبابهای قیمتی بی ثبات و شکل دهی پارادوکس در قیمت و ارزش سهام عملکرد دیگری داشته است؟!
واقعا بورس در این شرایط چه منافعی را برای دولت رقم زده است که حاضر شده در اقدامی نامتعارف و غیرعلمی دست به تزریق سرمایهای هوش برنده بزند. اصلا اگر چنین سرمایه ای در کشور وجود دارد چرا هر روز مردم بیشتری در فقر دست و پا می زنند.
ورود چنین سرمایهای به بورس در حالی که پایین ترین قیمت هر متر آپارتمان در یک شهرستان دورافتاده معادل ۱۲ میلیون تومان است، چه ضرورتی دارد؟ آیا نام این اتفاق «فاجعه» نیست؟ اما نه، به نظر میرسد این روز ها باید واژه «فاجعه» را به مرخصی بفرستیم و از آقایان بخواهیم واژه ای درخور شرایط استثنایی و بی سابقه اقتصاد این روزهای کشور به ما ارائه کنند!
این سیاستگذاری یک معنا دارد و آن هم مشکلات مالی دولت است که باعث شده تا مردم را ترغیب به ورود نقدینگیشان به بورس کند و در نهایت به صورت دستوری با فرو کردن سوزنی در حباب ساخته شده پایانی تلخ برای جیب مردم رقم بزند.
اما اینکه چرا دولت قصد دارد از جیب مردم تغذیه کند، یک دلیل عمده دارد و آن هم پیشبرد تئوری «مرگ اقتصاد» است. تئوری مرگ اقتصاد میگوید زمانی که نقدینگی در بازار نباشد رکود بازار را فرا خواهد گرفت تبادلات اقتصادی مسکوت میشود و تورم کاهش پیدا می کند.
به نظر میرسد، دولت با حمایت از بازار سرمایه قصد دارد هرچه نقدینگی در بازار است به سمت تالار به ظاهر شیشه ای هدایت کند و پس از ترکیدن این حباب عظیم مرگ اقتصادی را رقم بزند. با مرگ اقتصادی دیگر پولی در بازار نخواهد بود و تورم کاهش می یابد. با این اتفاق اقتصاد ریست (reset ) میشود و تمام…
اما چه کسی هزینه این ریست شدن که نتیجه بی تدبیری و خصومت طلبی است، میپردازد؟ بله، این بار هم هزینه پای مردم نوشته شده است و در نهایت آنها هستند که از هرگونه نقدینگی تهی میشوند.
نباید فراموش کنیم که کشورهای قدرتمند دیپلماسی قوی دارند و کشورهای ضعیف خشاب پر از تیر…