هم مشکل بیکاری داریم هم معضل بیکارگی

غلامرضا کیامهر: مدتهاست از نرخ بالای بیکاری در کشور ما بهعنوان یک مشکل بزرگ اقتصادی نام برده میشود. به موجب برخی آمارها نرخ واقعی بیکاری در کشور ما امروز بالاتر از ۲۰ درصد و جمعیت بیکاران ما بالغ بر شش میلیون نفر است که متاسفانه درصد بالایی از بیکاران ما را دارندگان تحصیلات دانشگاهی تا سطح دکترا تشکیل میدهند. این حجم بالایی از بیکاران ما را دارندگان تحصیلات دانشگاهی تا سطح دکترا تشکیل میدهند.
این حجم بالای بیکاران در کشور ما علل و دلایل گوناگونی دارد که تحریمهای اقتصادی، قانون کار و قانون تامین اجتماعی، نامساعد بودن فضای کسب و کار و دخالت گسترده دولت در تصدیگریهای اقتصادی و نزدیک به صفر بودن نرخ رشد اقتصادی از جمله مهمترین این عوامل است. اما بر خلاف تصور رایج پیامدهای سوء نرخ بالای بیکاری تنها به حوزه اقتصاد محدود نمیشود بلکه آسیبهای اجتماعی بیکاری آسیبهای جدیتری را به پیکر جامعه وارد میسازد. گسترش جرم و خیانت، اعتیاد و افزایش آمار معتادان، از هم پاشیدگی خانوادهها، افزایش سن ازدواج جوانان افزایش آمار کودکان خیابانی و دختران فراری، افزایش آمار طلاقهای زود هنگام و انواع و اقسام تبهکاریهایی که اخبار مربوط به آنها را همه روزه میشنویم از جمله رایجترین و شاخصترین پیامدهای اجتماعی نرخ بالای بیکاری در کشور ماست که تا علل و موجبات به وجود آورنده آن به طور بنیایادری برطرف نشود، کاهشی در نرخ دو رقیم بیکاری و در نتیجه در پیامدهای سوء اجتماعی آن اتفاق نخوهد افتاد.
اما واقعیت تلخی که در ارتباط با آمار بالای بیکاری در کشور ما وجود دارد معضلاتی است که میتوان از آن باعنوان معظل بیکارگی و تن به کار ندادن یاد کرد. مشابه چنین معضلی را در کمتر کشوری از کشورهای جهان میتوان سراغ گرفت. در واقع بیکارگی بلایی است که به جان بخشی از جوانان بیکار در کشور ما افتاده و اجازه نمیدهد که آنها از همین محدود فرصتهای شغلی که بعضا در جامعه وجود دارد استفاده کنند.
در کمال تاسف باید گفت شماری از جوانان تحصیل کرده ما در عین حال که از نداشتن شغل و منبع کسب درآمد رنج میبرند و به اصطلاح سالها بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی همچنان سربار خانوادههای خود هستند، به بهانههای مختلف از پذیرش مشاغلی که به آنها پیشنهاد میشود شانه خالی میکنند. بهانههایی چون پایین بودن میزان حقوق، طولانی بودن ساعت کار، دور بودن محل کار از محل سکونت، مناسب و ایدهآل نبودن شغل پیشنهادی و بهانه های دیگری که می توان از آنها بهعنوان بهانههای کودکانه نام برد. اما به تجربه دیده شده که همین گروه از جوانان بیکار، زمانی که به یکی از کشورهای پیشرفته یا نیمه پیشرفته جهان چون آمریکا، کانادا، انگلیس، فرانسه، اسپانیا، کانادا، ژاپن و حتی کشورهایی چون مالزی، سنگاپور و امثالهم مهاجرت میکنند برای امرار معاش هر شغلی در هر حوزهای را که به آنها پیشنهاد شود، از ظرفشویی در رستورانها گرفته، تا رفتگری و باربری با طیب خاطر میپذیرند و حرفی از مدرک تحصیلی و ایدهآلهای شغلی نمیزنند.
دوستی تعریف میکرد که مدت سه ماه است برای استخدام چند نیروی دفتری برای هشت ساعت کار روزانه و با پرداخت حقوق و دمستمزد در حد متعارف اقدام به درج آگهی استخدام در بعضی روزنامهها و فضاهای مجازی کرده ولی در این سه ماه تنها شش نفر با دفترش تماس تلفنی گرفتهاند و از میان آنها تنها دو نفر برای مصاحبه استخدامی به دفترش مراجعه کردهاند که آن دو نفر هم با توسل به همان بهانههای کودکانه از قبول کار پیشنهادی که واجد تخصص و مهارت چندان بالایی نبوده سر باز زدهاند و او همچنان دنبال نیروی کار برای دفترش میگردد. به راستی بی تفاوتی خیلی عظیم بیکاران به آگهیهای استخدام دوست مورد بحث نویسنده و سپس واکنش آن دو متقاضی به کار پیشنهادی را خبر همان بیکارگی چه نام دیگری میتواند داشته باشد؟
دوست نویسنده بعد از آن تجربه تلخ به شدت اعتقاد پیدا کرده که نرخ بیکاری در کشور تا آن حد که میگویند بالا و نگران کننده نیست. آنچه بیشتر مایه نگرانی روحیه گریز از کار و مسولیت و بیکارگی است که در میان درصدی از بیکاران ما شیوع پیدا کرده است.
منبع: تریبون