خبر

ریشه تورم

*دکتر بهمن آرمان
اقتصاد را در کشور ایران به ویژه در طول سال های پس از انقلاب به عنوان یک علم نشناختیم. فیزیک، پزشکی و شیمی را به عنوان یک علم شناختیم و نه در این موارد بحث و اظهارنظری کردیم و نه دخالتی کردیم. ولی این علم اقتصاد مهجور واقع شده و هر کسی تلنگری به آن می زند و و مطالبی را عنوان می کند که نه علمی هستند و نه شدنی. در نهایت نیز می بینیم که در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم باز دوباره به عنوان یک مساله اساسی چون مشکل مردم است توسط هشت کاندیدایی که هستند مطرح شده و جالب اینجاست که افرادی که این مسائل را مطرح می کنند خودشان سال ها در رده های بالای ساختار قدرت در ایران بودند. از روی کنجکاوی این مسائل را از طریق تلویزیون پیگیری می کنم اما به آنها اهمیت زیادی نمی دهم چون بیشتر مسائل کلی هستند. هرچند مقام رهبری عنوان کرده اند که از کل گویی دست بردارید و راهکار های عملی و ابزارهای شدنی را برای مردم مطرح کنید، با کلی گویی هایی روبه رو هستیم که مردم به ویژه طبقه متوسط اهمیتی بدان نمی دهند. به طور مثال یکی از کاندیداها عنوان کردند که ۱۰۰ صفحه مطلب درباره چگونگی بهبود اوضاع اقتصادی کشور تهیه کردم. کسی نیست که بپرسد شما که در مقام بالاقرار داشتید چگونه است که تا به حال اجرا نکرده اید یا اگر این مسائل را عنوان می کنید راهکار عملی آنها چیست. فرد دیگری که آن هم در ساختار قدرت در رده بالاقرار داشته همین مطلب را می گوید و می گوید من راهکارهای مشکلات مملکت یعنی بیکاری و تورم و اعتیاد و مشکلات اجتماعی را می دانم. نمی گویند که این راهکارها چه هستند. در حالی که در سایر کشورها زمانی که کسی برای چنین شغلی خود را شایسته می داند و کاندیدای اداره کشوری می شود، از فیلتر های پیچیده تخصصی رد می شود. در امریکا برای انتخاب سفیر یک کشور، آن فرد بایستی چندین نشست با کمیته های تخصصی کنگره و سنا داشته باشد. تا بتواند پذیرفته شود و در یک کشور کوچک آفریقایی سفیر شود. در کشور های اروپایی هم تقریبا به همین شکل ولی نه به اندازه امریکا است. امریکا یک ابر قدرت است و سفیرش قدرت زیادی دارد. بنابراین سختگیری ها به مراتب بیشتر است. در نشست های گوناگون پیشنهاد دادم که یک بار و برای همیشه کمیته یی مشخص کنیم و آن کمیته، راهکار های ارائه شده این افراد را مورد بررسی قرار دهد. اقتصاد علمی است که مبتنی بر ریاضیات و آمار است و نمی شود به شکل سلیقه یی برخورد کرد. علاوه بر آن تجربه هایی هم در این زمینه وجود داشتند.
به طور مثال در امریکای لاتین و در ترکیه نرخ های تورم خیلی بالابود ولی با سیاست های اقتصادی که اعمال شد نه تنها نرخ تورم کنترل شد بلکه رشد اقتصادی هم به وجود آمد. به طوری که دو کشور برزیل و ترکیه که در گذشته همین مشکلات را داشتند، شاهد هستیم که در حال حاضر از اقتصادهای با رشد بالامحسوب می شوند و جزو گروه ۲۰ کشور بزرگ اقتصادی جهان قرار گرفته اند.علم اقتصاد و تجربه های موجود یک چنین راهکارهایی را کاملامشخص کردند. در یکی از برنامه های شبکه الجزیره که ماهی یک بار پخش می شود در یکی از میزگردهای آن درباره بحران مالی و اقتصادی جهان در سال گذشته میزگردی با حضور سه نفر برگزار شد که مجری هم کاملامسلط بر شرایط اقتصادی جهان بود. یکی از افراد حاضر در میزگرد برنده جایزه نوبل در اقتصاد و یکی از اعضای گروه مشاوران اقتصادی کلینتون بود. فرد دیگر خانمی بود که رییس معتبرترین مرکز علم اقتصاد در لندن بود. حال تصور کنید برنده جایزه نوبل در علم اقتصاد در حد مشاور از وی استفاده می شود.
آیا در ایران مجلس ما و نهادهای مجری کارهای اقتصادی اصولابه مشورت اعتقادی دارند؟ مدیران ما خودشان را همه کاره و مبری از نیاز به مشاوره می دانند که نتیجه آن وضع بحرانی فعلی اقتصاد ایران است. با وجود اینکه در رسانه های گروهی حضوری فعال دارم و سعی می کنم آنچه را که ضروری است به گوش مسوولان برسانم اما هیچ کدام از کاندیداها نگفتند درباره مسائل اقتصادی، شما هم بخشی از نظرات خود را بگویید. تا زمانی که عقلانیت و منطق حاکم نشود علم اقتصاد هم نمی تواند جایگاه خود را به دست بیاورد و هرکسی هم که رییس جمهور شود نمی تواند تغییری در اوضاع فعلی دهد. چون ریشه تورم در تزریق نقدینگی بیش از حد، کاهش سهم مالیات ها در درآمدهای بودجه عمومی و… دارد که آنها مسائل پیچیده اقتصادی هستند. اما متاسفانه می بینیم که حتی آنهایی که در علم اقتصاد درس می دهند شورایی به نام شورای رقابت به وجود می آورند. وکسی نیست بپرسد در کجای علم اقتصاد صحبت از شورای رقابت شد؟ در کجای دنیا دولت قیمت اتومبیل را تعیین می کند و تعیین قیمت ارز را به شورای پول و اعتبار واگذار می کنند؟
اگر شبکه های اقتصادی خارجی را نگاه کنند تابلویی را در پشت سر مجری می بینیم که تغییرات نرخ ارز و شاخص بورس را ثانیه به ثانیه اعلام می کند. بنا براین چگونه می توان از شورای پول و اعتبار خواست که نرخ ارز را تعیین کند یا شورای رقابت را ایجاد کنیم که جز نابودی صنایع اثر دیگری ندارد. طبیعی است که وقتی نرخ ارز بالامی رود نرخ سم وارداتی، نرخ بذر وارداتی و همچنین نرخ برق هم بالامی رود و بسیاری از مسائل دیگر. همان طور که ما در مغازه ها می بینیم که قیمت گوشت متناسب با این عوامل بالارفته طبیعی است که قیمت کالاهای صنعتی هم با چنین مسائلی بالامی رود.
مرگ صنایع و به طور کلی مرگ تولید را به همراه خواهد داشت. وقتی که قیمت گاز افزایش می یابد قیمت گازوئیل هم افزایش می یابد طبیعی است که قیمت برق هم بالامی رود و اگر بخواهیم قیمت ها را پایین نگه داریم جز ورشکستگی وزارت نیرو چیزی نخواهد بود. بنابراین بایستی این را بپذیریم که میزان سرمایه گذاری مان در بخش تولید پایین آمده، به تولید توجه نکردیم و به صنایع هم توجه نداشتیم. برای توسعه اقتصادی، یک کشور باید صنعتی شود. یعنی سهم صنعت در تولید ناخالص داخلی بیشتر از ۲۵ درصد باشد در حالی که در پایان دولت هشتم، سهم صنعت در تولید ناخالص داخلی به ۱۶ درصد رسیده بوده که نسبت به ۲۷ درصد سهم صنعت در تولید ناخالص کل بسیار پایین تر است.
دولت تعمدا یا از روی نادانی و گماردن افراد نامناسب همان بخش صنعت را هدف قرار داده است به طوری که رشد صنعت کشور وابسته به رشد صنایع استراتژیکی مثل فولاد و آلومینیوم و مس و پتروشیمی است که در هر چهار زمینه دارای مزایای نسبی فراوان هستند و به همین خاطر آنچه که در این چهار صنعت رخ داده به فاجعه بیشتر شبیه است و دشوار می توان باور کرد آنچه روی داده از روی نادانی و سهوا اتفاق افتاده است.
بدون شک عمدی در این کار بوده است. چگونه ممکن است که هشت سال از یک دوره یی از اقتصاد کشور بگذرد ولی تولید صنایع استراتژیک آن با عدم رشد همراه باشد. باور کردن این مساله بسیار دشوار است. امیدوارم عمدی نبوده باشد. ولی از ابتدا کاملامشهود بود از افرادی که به عنوان مسوول این صنایع در این بخش ها در نظر گرفته شده بودند چیز دیگری نمی توان انتظار داشت. به عبارتی از کوزه همان برون تراود که در اوست… و این اتفاق متاسفانه روی داد و یک فرصت طلایی توسعه یی و رشد اقتصادی را از کشور ما گرفت که نتیجه آن همین وضع فعلی است .

منبع: اعتماد

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا