خبر

طنز – شیب‌ام و شیب‌ام این بود شیب‌ات؟

امروز از صبح با ۱۰۰ نفر دعوا کردم. صبح راننده‌ام نیامد دنبالم. گفت دیگر کار نمی‌کنم. دلیلش را پرسیدم که گفت: «آقا قیمت بنزین از امروز زیاد شده، دو برابر حقوقم باید پول بنزین بدم. دیگه نمی‌صرفه.» این شد که مجبور بودم با تاکسی بروم. با چهره مبدل در تاکسی نشستم. مسافر کنار دستی‌ام گفت: «آقا من بغلا پیاده می‌شم» و ۲۰۰۰ تومان داد به راننده. مسافر پیاده نمی‌شد و منتظر بقیه پولش بود. راننده گفت: «۲ تومن می‌شه آقا جان.» طرف گفت: «کدوم ۲ تومن؟ من مسیرمه هر روز میام می‌رم ۱۶۰۰ تومنه.» راننده گفت: «داداش از امروز بنزین گرون شده. ناراحتی دیگه سوار نشو.» این را که گفت با اولین کف گرگی مسافر دعوا شروع شد. حالا نزن کی بزن. مسافرها داشتند جدایشان می‌کردند. یکی‌شان به من گفت: «حاج آقا نمی‌خواید بیایید کمک کنید جداشون کنیم؟» گفتم: «خیر، بنده ترجیح می‌دم در روزهای آینده در همین مورد بیانیه‌ای صادر کنم!» همه دست از دعوا کشیدند و با تعجب مرا نگاه کردند و بعد زدند زیر خنده.گفتم: «خوشحالم از اینکه تدبیر دولت موجب شده سینه‌ها از کینه‌ها پاک شوند. چرا مردم ما باید سر کرایه تاکسی با هم دعوا بکنند؟ شأن مردم ما بیش از اینهاست.» یکی‌شان گفت: «چقدر خوب حرف می‌زنه. مثل این بابا رئیس‌جمهور کلیدداره حرف می‌زنه.» دیگری گفت: «صداش هم شبیه اونه.» پیاده شدم که بقیه راه را پیاده بروم. در عرض ۸۰ دقیقه نزدیک به ۴۰ فقره دعوا دیدم. یا سر کرایه دعوا کردند. یا سر قیمت کالا. یکی می‌گفت: «دیگه حتی اتوبوس هم نمی‌شه سوار شد. با اتوبوس هم رفت و آمد کنم باید نصف حقوقم رو بدم.» دوستش گفت: «اتفاقا بد هم نیست. ساعت ۳ صبح هوا خوبه، از کرج می‌زنم بیرون می‌اندازم کنار اتوبان نرم نرم پیاده میام. شب هم همینطوری برمی‌گردم حدود ۱۰ می‌رسم خونه.» آن یکی دوستشان گفت: «خیلی فکر خوبیه. به تناسب انداممون هم کمک می‌کنه. فقط یه مشکلی که هست اینه که نمی‌تونیم نیروی کار تولید کنیم نه که بخوایم نافرمانی مدنی کنیم ها! نه! خداییش دیگه وقت نمی‌کنیم واسه اینجور کارها!»

ساعت ۱۴:۱۴ بعدازظهر
رسیده بودم دفتر. خواستم زنگ بزنم به آقای فانی وزیر آموزش و پرورش که بیاید یک جلسه‌ای با هم بگذاریم. ولی این پسره که خاطراتم را می‌نویسد گفت: «دوست دارید زنگ بزنید میل خودتونه. ولی آقای فانی تحریمه من هیچ خبری از ایشون رو منعکس نمی‌کنم.» پرسیدم: «کی تحریمش کرده؟ غرب؟» گفت: «نه بابا تحریم‌های اونها که اثر نداشت فقط اینقدر زور زدن قطعنامه‌دون خودشون جر خورد. آقای فانی رو خودم تحریم کردم. تا شکایتش رو از روزنامه قانون پس نگیره و از روزنامه و کاریکاتوریست قانون عذرخواهی نکنه من هیچ خبری ازش کار نمی‌کنم.» پرسیدم: «خب خاطره امروز رو چی کار کنیم؟ پس بیا راجع به بذر امیدی که دولت در دل مردم کاشته حرف بزنیم.» خندید و گفت: «بذر امید؟ قربون دستتون اگه چیزی هم کاشته بودین با این فاز دوم هدفمندی لگدش کردید تموم شد.» با ناراحتی گفتم: «این که میراث پیشینیانه. ما مأمور به انجامشیم.» گفت: «دکتر مردم دیگه اینقدر توی یه‌قرون دوزارشون موندن که رئیس‌جمهور نمی‌شناسن. کاری ندارما، ولی یه طوری عمل کنید که دور بعدی توی انتخابات لازم نباشه یه عده یه کارهایی بکنن که شما رئیس‌جمهور شید.» پرسیدم: «چه کارهایی مثلا؟» گفت: «همین تبلیغات و این حرف‌ها.» بعد پرسیدم: «خب ما که گفتیم قیمت‌ها با شیب کند افزایش پیدا می‌کنه. کافی نیست؟» گفت: «قربون اون شیب کندتون برم. شما نیست کوهنورد بودید، تعریفتون از کند با ما فرق داره. ملت صبح تا شب دارن جون می‌کنن کار می‌کنن وقت کوهنوردی ندارن که بدنشون مثل شما آماده باشه. یه مقدار بیشتر کندش کنید اگه
ممکنه.»

منبع: قانون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا