تحلیل

طنز / نوشدارو پس از مرگ ریال؟

پوریا عالمی*: عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی گفت: مدیریت بانک‌مرکزی باید مدیریتی مجزا و مستقل باشد تا اگر نیاز بود، درمقابل خواسته‌های نامشروع و بی‌مورد دولت بایستد.

یک داستان واقعی
در همین زمینه فردوسی خطاب به مجلس گفت: نوشدارو پس از مرگ ریال؟
میدان فردوسی نیز اظهارنظر کرد: این چندسال که ریال را با بیل شخم می‌زدند، مجلس کجا بود؟
مجلس گفت: ما بهارستانیم.
میدان فردوسی گفت: چه بانمک شدی. فکر کردم نارمکی.
در این میان چهارراه استانبول، با شیشه عرق بیدمشک در دست، از راه رسید. از پشت زد رو شانه مجلس و گفت: ببین داش‌مجلس، مگه ما بچه‌محل نبودیم؟ د بودیم دیگه. از کی رسم رفاقت این شده؟ این رسمش بود که جمشید بسم‌الله بیاد توی من گردوخاک کنه، تو از من دفاع نکنی؟ خاک این گردوخاک تو چشم کی رفت؟ هان؟ رفت تو چشم مردم؟
مجلس گفت: تو چشم کی؟
چهارراه استانبول گفت: مردم. همونا که تو خونه‌شونی.
مجلس گفت: آهان.
وزارت اقتصاد آمد و با بانک‌مرکزی روبوسی کرد و گفت: چقدر کیف داد. باز ریال‌هات رو بیار باهاشون بازی کنیم.
بانک‌مرکزی گفت: ریال دیگه ندارم.
وزارت اقتصاد گفت: خب دلارات‌رو بیار. چندتن سکه هم بیار پادیواری بازی کنیم.
میدان فردوسی به‌خاطر خدمات شایان تشکر و توجه و تقدیر و تکذیب دولت به‌دلیل آلودگی هوا نفسش بالا نمی‌آمد.
وزارت اقتصاد هم که عین خیالش نبود گفت: من می‌گم کشتی بگیریم بخندیم. سر مردم هم گرم می‌شه. ها‌ها…
و همگی غش‌غش خندیدند.
وزارت اقتصاد و بانک‌مرکزی گفتند: به‌به… ما دوتا داداشیم… روزا رو پولا می‌کنیم نقاشی…
بعد رو کردند به جمع و گفتند: ولی دم ما گرم. ما هوای مردم‌‌رو داشتیم همیشه.
چهارراه استانبول گفت: آره والا. همین که تا حالا هوا از چین وارد نشده، یعنی هوای مردم‌رو داشتی.
فردوسی پوزخند زد.
وزارت صنایع اینا آمد و گفت: بحث روشنفکری نکنید بینیم بابا. صنعت منعت چیه. بیاین تشتک‌بازی کنیم.
صندوق ذخیره گفت: «حالا یه‌چیزی بگم تشتکت بپره؟» و قاه‌قاه خندید و گفت: «توی خزانه یه‌دونه تشتک هم نمونده.»
فردوسی عصبانی شد و داد زد: تو خوبی.
اقتصادی‌ها شروع کرده بودند به پادیواری بازی‌کردن.
در همین لحظه فردوسی پس افتاد. تته‌پته کرد و به‌زور گفت: بسی رنج بردم در این سال… بعد توی هشت‌سال خوردیم به پیسی… و تالاپی از بالای میدان افتاد کف زمین و موش‌ها که قرار بود به‌خاطر خدمات شایان‌توجه شهرداری بروند پی کارشان، از سر کارشان برگشتند و افتادند به‌جان فردوسی.
*منبع: شرق
انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا