- پایگاه خبری اخبارپول - http://poolpress.ir -

اقتصاد بد یا اقتصاد بدتر؟ مسئله این است

اقتصاد ایران دچار معضلات متعددی است که بسیاری از اقتصاد‌دان‌ها سال‌هاست با عنوان ابر‌چالش‌ها از آن یاد می‌کنند. اما چیزی که اقتصاد ایران را با وجود این ابر‌چالش‌های موجود حفظ کرده است، پاشنه آشیلی به نام امنیت اجتماعی و سیاسی از یک سو و احساس امید به آینده ‌روشن از‌سوی‌دیگر، بوده که همواره توانسته‌اند تن اقتصاد را سرپا و زنده نگاه دارند. آنچه امروز جای نگرانی دو چندان دارد و حتی ابر چالش‌ها را نیز از اولویت می‌تواند کنار بزند خدای نکرده فقدان این دو عنصر حیاتی برای پیشبرد اقتصاد یا اصلاح آن است. همان‌طور که به وضوح مشخص است امنیت سیاسی و اجتماعی رابطه مستقیمی با رشد و توسعه اقتصادی دارد. با کاهش امنیت، اقتصاد روند طبیعی و با ثبات خود را از دست می‌دهد و با ازبین‌رفتن روند‌های اقتصادی با‌ثبات در کشور، امنیت اجتماعی و سیاسی دچار خلل‌های جدی خواهد شد.
دولت روحانی هر چند بارها خیز برداشت برای رفع برخی از این موضوعات و ابر‌چالش‌های اقتصادی پیش روی ایران ولی تنها توفیقی که داشت ثبات و تقویت همین دو عنصر یعنی امنیت اجتماعی و سیاسی در کشور، از شکل تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اقتصادی تا پرهیز از اظهار نظر‌های لحظه‌ای و شتاب‌زده و زنده نگاه داشتن امید‌به‌آینده در دل جامعه بوده است. امید‌به‌آینده و امنیت اجتماعی و سیاسی جدا از آنکه در جذب سرمایه‌گذاری می‌تواند بسیار تاثیر‌گذار باشند و روند‌های سخت پیش روی اقتصاد را روان‌تر کنند، می‌توانند بستر فعالیت حداقلی یک اقتصاد زنده را نیز ایجاد کرده و قدرت سیاست‌گذاری‌ها برای رفع ابر‌چالش‌های اقتصاد که از آن به جراحی‌های کوتاه مدت برای چشم‌اندازی بلندمدت یاد می‌کنند را فراهم سازد. اما این شرایط تا مدتی می‌تواند احساس رضایت را به‌وجود آورد.
نمی‌توان مدام امید داد و بر ثبات و امنیت تکیه زد بدون این‌که رونق روشنی در روند‌ها را مشاهده کرد. به قول اریک‌لوب، استادیار جوان علوم سیاسی و روابط بین‌المللی دانشگاه بین‌المللی فلوریدا، «روحانی با تکیه بر توافق هسته‌ای سرمایه سیاسی فراوانی جلب کرد و وعده‌های زیادی داد اما در عمل نتوانست سود چندانی از توافق ببرد. لذا این مسئله موجب ناامیدی و سرخوردگی قابل‌توجهی شد». ابراز نگرانی یا هشدار از‌دست‌رفتن همین ثبات نسبی اقتصاد امروز ایران، بیش از هر چیز شاید حاصل تعلیق بیش‌از‌حدی است که برای عملی‌کردن برخی وعده‌های دولت ایجاد شده باشد.
اینکه جامعه دست به اقداماتی بزند که التهاب آورترین تصمیمات اقتصادی که در سال‌های اخیر دولت از اجرای آن اجتناب کرده بود، اجرایی شوند یا آوانگارد‌ترین افراد که رویه‌ای آنارشیستی داشتند و با سختی از سیاست‌گذاری‌های اصلی کنار گذشته شده بودند دوباره بر سر کار بیایند. جوزف استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد، پس از انتخاب ترامپ در یادداشتی می‌نویسد: «حمایت از ترامپ، دست‌کم تاحدودی، بر پایه خشم فراگیری است که در ازبین‌رفتن اعتماد مردم به دولت، ریشه دارد. اما تصمیم‌های پیشنهادی ترامپ وضعیت بد را به خیلی بدتر تبدیل می‌کند. مطمئنا برنامه اقتصادی او که شامل کاهش مالیات‌هاست، فقط در خدمت ثروتمندان و کارخانه‌های بزرگ است و نتیجه آن بهتر از بار قبلی که این سیاست‌ها امتحان شد، نخواهد بود».
او در این نوشتار کوتاه تبیین می‌کند که وقتی اقتصاد با عدم امنیت و بی‌اعتمادی اجتماعی روبه‌رو می‌شود بن‌مایه‌های ابتدایی خود را از دست می‌دهد و جامعه به سمت انتخابی لجبازانه سوق می‌یابد که حتی نسبت به عاقبت آن آگاهی ندارد و نادانسته شرایط بدتر اقتصادی را به جای شرایط اقتصادی بد، بر‌می‌گزیند.
جوزف استیگلیتز در ادامه راه‌حلی هم برای جامعه پسا‌ترامپی آمریکا ارائه می‌دهد و می‌نویسد؛ «نخبگان سیاسی آمریکا باید دو پیام را بشنوند؛ تئوری‌های نئولیبرال که سیاست‌های اقتصادی چهار دهه گذشته را شکل داده، به بیراهه رفته‌اند زیرا رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت نابرابری فزاینده تمام شده است و این امر ما را به پیام دوم می‌رساند: ما باید یک‌بار دیگر مقررات اقتصادی را از نو بنویسیم، این‌بار به‌گونه‌ای که مطمئن باشیم به نفع شهروندان عادی است».
این دو دستورالعمل ساده و در‌عین‌حال سخت، در اجرا شاید بتوانند چراغی باشند برای سیاست‌گذاران امروز اقتصاد و مدیران سیاسی کشور تا با تغییر رویه‌ها، دست کشیدن از بهای یک‌سره به دستورالعمل‌های یک جریان اقتصادی و نگاهی معطوف‌تر به سوی شهروندان عادی، مسیری را که اقتصاد کشور را به نقطه بی‌بازگشت می‌رساند را تغییر دهند و بر ریل امنیت‌بخش و با‌ثبات و امید‌آفرین باز‌گردانند.

منبع: وقایع اتفاقیه