معروفترین چلوکبابی تاریخ ایران شهر رویایی و شگفتانگیزی ساخت.منابعی که از فروش شیشلیک و کوبیده جمع شده بود، زود به پایان رسید تا مغز متفکر این طرح رو به فروش کاغذهایی به مردم بیاورد به نام سهام!!
سید رضا پاورسی: تبلیغات قرمز رنگش آنقدر پرحجم بود که از هیچ چشمی به دور نمیماند. از بیلبوردهای خیابانی گرفته تا شبکههای تلویزیونی، از دور زمینهای فوتبال بگیر تا پیراهن تیمهای ورزشی؛ باورش کمی سخت بود اما شد!
معروفترین چلوکبابی تاریخ ایران حالا در عرصه ساخت و ساز هم برای خودش جولان میداد. شهر رویایی و شگفتانگیزی ساخت و جنبوجوشی ایجاد کرد. منابعی که از فروش شیشلیک و کوبیده جمع شده بود، زود به پایان رسید تا مغز متفکر این طرح رو به فروش کاغذهایی به مردم بیاورد به نام سهام!! پدیدهای بود برای خودش! کافی بود آن زمان در یکی از رستورانهای معروفش یک نوع از کبابش میل کنید، آنگاه بود که شاید مختان را میزدند که سهامی هم بخرید. چلوکبابی معروف کناردست بورس مملکت، مغازهای دونبش زد! تا برای ساخت و ساز رویاییاش تأمین مالی کند. سهامهایی که قیمتش در چلوکبابی تعیین میشد، یک روز ۲ هزار، روز دیگر ۴ هزار و این آخریها ۱۲ هزار تومان به فروش میرسید!
نه نوسانی داشت، نه سیگنالی! چه خوب میشد همه بورسها اینطوری بودند! قیمت سهمها با تصاعد ریاضی بالا میرفت، همه سود میکردند و شاد بودند. اینطور دیگر هیچ مشکل اقتصادی هم بروز نمیکرد!
آن روزها وقتی به جناب مغز متفکر شهر رویایی گفتند: سهام جایش در بورس است و این کارها تخلف؛ گفت: این سهام نیست، برگ شراکت است و مردم هم شرکای من هستند.
رکود اقتصادی و تحریم اما همه چیز را بر هم زد. محاسبات جواب درست نداد و پروژه به موقع آماده نشد! اینگونه بود که شرکا طلبکار شدند. شرکای ساخت و ساز رویایی و به زعم خودشان سهامداران، آرام آرام دنبال پولشان آمدند. پولهایی که در پروژههای نیمه کاره مشهد و کیش خرج شده بود و بخشی هم که در صدا و سیما صرف تبلیغات و هیاهو شد!!
پروژهای بزرگ که قائم به یک فرد بود، نه حساب داشت و نه کتاب ! نه صورتهای مالی تأیید شده، نه حسابرس و نه بازرس، طرحی که تا کنون دو موسسه مالی اعتباری را با خاک یکسان کرده است. اعتماد ایرانیان و میزان به دلیل رعایت نکردن ریسک اعتباری، و دادن وام کلان به پدیده اقتصاد ایران، حالا دیگر وجود خارجی ندارند. اینگونه بود که بیش از ۶ هزار میلیارد تومان بدهی معوق و دارایی که معلوم نیست چقدر میارزد، ماند روی دست مردم. این وسط عدهای به نیت سرمایهگذاری در مجاورت امام رئوف و بخشی هم برای کسب سود بیشتر پایشان به این طرح باز شد.
میگویند ۱۳۶ هزار نفرند. افرادی که این روزها دنبال حق و حقوقشان میدوند. خواستهشان هم عمدتاً قابل معامله شدن اوراقی است که در دست دارند. این وسط و پس از بروز مشکل، برخی دارند آدرس غلط میدهند. میگویند پدیده اقتصاد ایران به بورس بیاید. گویی در بورس هر متاعی و به هر قیمتی خرید و فروش میشود. پروژهای بر زمین مانده با طلبکارانی زیاد؛ بدهی هزاران میلیاردی و نداشتن شفافیت! همینها کافی است تا سرمایهگذاران بورسی را از مواجهه با این طرح فراری دهد! در بورس قیمتها دستوری نیست، توافق است. توافقی بین طرف عرضه و تقاضا تا بر روی یک قیمت به هم برسند. چند سال پیش اما تبلیغات و بزرگنمایی کاری کرد کارستان! طوری به مردم القا شد که گویی سهام چلوکبابی معروف از همه سهامهای حاضر در بورس بهتر است. قیاسی معالفارق و فاقد مبنای منطقی.
حالا معلوم نیست چرا عدهای دارند آدرس بورس میدهند و انتظار دارند سهامی موهوم که فاقد هیچ یک از استانداردهای بازار سرمایه است، وارد بورس شود. پروژهای که از سر مشکلات زیاد، اینروزها دربهدر دنبال ارگان یا سازمانی میگردند تا مشکلات کمرشکن و طلبکارانش را به آن حواله دهند.
پدیده اقتصاد ایران، مشکلش در بورس حل نمیشود. همانطور که کارش را از بورس شروع نکرد! مهم اما حل مشکل مردم و طلبکاران است. موضوعی که همت جمعی میخواهد و حل مشکلات این شرکت در مواجهه با بانکها. شروع این مسیر راه حل بانکی دارد. بازگشت کار و تلاش به پروژه و اجرایی شدن طرحها و به ثمر رسیدن آن در کنار فروش چلوکبابهای خوشمزه، احتمالاً اوضاع را در آینده بهبود خواهد داد!
انتهای پیام