مریم فکری*: صادقانه و عالمانه با مردم صحبت کردن، یک پشتوانه قوی و پایدار ایجاد میکند. ممکن است مردم در کوتاهمدت احساسی رفتار کنند یا دچار نوعی رفتارهای احساسی شوند، اما تجربه نشان داده که تصمیمهای عقلایی در مسیرهای میانمدت و بلندمدت متفاوت است با خیلی چیزهایی که دولتمردان و سیاستمداران فکر میکنند
الان هم دولت هنوز نمیتواند روی امید حساب باز کند، چون فقط استارت امید خورده و هنوز امید عملیاتی نشده است. در حال حاضر خیلی از فعالان اقتصادی و آحاد مردم، منابع مالی خود را در حوزههای سوداگری وارد کردهاند و هنوز از این حوزهها خارج نکردهاند. موقعی این امید عملیاتی میشود که منابع مالی در مسیر تولید ملی قرار گیرد.
«چه سیاستهایی اقتصاد ایران را به سمت بهبود حرکت میدهد؟» این سوالی است که این روزها به گفتمان میان اقتصادیون تبدیل شده است؛ آن هم در شرایطی که این امید در مردم زنده شده که ممکن است راهی برای حل مشکلات اقتصادی و معیشتی آنها وجود داشته باشد تا شاید دستهای بسته مالی آنها، باز شود. اما واقعا در شرایطی که رشد اقتصادی کشور منفی ۴/۵ درصد، تورم در آستانه ۴۰ درصد، نرخ بیکاری نزدیک ۱۳ درصد است و درآمدهای نفتی هم به نیم کاهش یافته است، چطور و با چه سیاستی میتوان اقتصاد ایران را به سمت بازسازی و بهبود سوق داد؟ محمد خوشچهره، اقتصاددان سیاستمدار در این رابطه معتقد است که مهمترین عامل در اعمال سیاستهای اقتصادی، سازگاری و هماهنگی آنها است؛ جدا از اینکه یک سیاست باید منطقی و خوب باشد. وی با ذکر مثالی، به گلایههای وزارتخانه صنعت، معدن و تجارت از سیاستهای پولی و مالی در سالهای اخیر اشاره میکند که هیچگاه با سیاستهای تولیدی همراه نبوده است. این نماینده پیشین مجلس و استاد اقتصاد دانشگاه تهران در همین حال در گفتوگو با «اعتماد» به دولت یازدهم توصیه کرده که از ضربالمثل «کم گوی و گزیده گوی» پیروی کنند و تاکید میکند که دولتمردان تا میتوانند کمتر صحبت کنند، چون اظهارنظرهایشان بارهای مختلف دارد؛ اگرچه بعضی از حرفهایشان منطق دارد، اما بهدلیل اینکه بسترسازی، هماهنگی و فضاسازی نشده است، مشکل ایجاد میکند.
بهنظر شما در شرایط کنونی چه سیاستهایی باید بهکار گرفته شود تا به سمت بهبود وضعیت اقتصادی حرکت کنیم؛ آن هم در وضعیتی که نرخ رشد اقتصادی منفی و نرخ تورم بالا و نرخ بیکاری پایین است؟ بهطور معمول سیاستهای پولی و مالی و بازرگانی مهمترین سیاستهای دستیابی به وضعیت بهتر اقتصادی محسوب میشوند، اما این سیاستها کافی نیستند و همراه آنها باید سیاستهای دیگری به کار گرفته شوند.
این سوال شما فقط معطوف به سیاستها است و اینکه چه سیاستهایی باید اتخاذ شود و دلیل موفقیت سیاستها چه میتواند باشد. بنابراین اگر بخواهم اجمالی به این موضوع اشاره کنم، باید بگویم که بهطور معمول سیاستهای اقتصادی ابزارهای کنترلی دولتها هستند؛ فارغ از اینکه نظام اقتصادی دولتها سرمایهداری باشد، یا دستوری باشد یا اینکه نظام اقتصادی مثل اکثر کشورهای دنیا مختلط و تلفیقی از دولت، بخشهای دولتی و بخشهای خصوصی باشد. تازه در این اقتصاد مختلط این سوال مطرح است که وزن قالب و بیشتر اقتصاد در اختیار دولت است یا در اختیار بخش خصوصی؟ همه این نظامهای اقتصادی وظایف ذاتی خاصی دارند که کارشان در اقتصاد و سایر امور، هدایت، نظارت و کنترل است. در نظامهای اقتصادی مساله هدایت، نظارت و کنترل جزو متغیرهای کلان اقتصادی است. برای مثال، کنترل تولید ناخالص ملی به عنوان متغیر کلان مطرح است یا اینکه نظارت و کنترل متغیرهایی همچون اشتغال، مصرف، سرمایهگذاری، تورم باید مدنظر قرار گیرد. بر همین اساس، هدایت، نظارت و کنترل متغیرها جزو وظایف ذاتی دولتها است؛ فارغ از اینکه اقتصاد سرمایهداری داشته باشند یا اقتصاد دولتی و مختلط.
بحث بعدی و مهم این است که اعمال نظارت، کنترل و هدایت از طریق بهکارگیری سیاستهای اقتصادی صورت میگیرد و سیاستهای اقتصادی مجموعه مشخصی است. برای نمونه، در راس این سیاستها، سیاستهای پولی و مالی قرار دارد که کاراترین سیاستها است و در غرب هم بهویژه این نوع سیاست معروف است. یعنی دولتها با سیاستهای پولی و مالی اقتصاد را میچرخانند و سیاستهای انقباضی پولی و سیاستهای انبساطی پولی مدنظر قرار میگیرد. اگر شرایط رکودی باشد، سعی میکنند سیاستهای انبساطی پولی به کار ببرند و اگر شرایط تورمی باشد، سعی میکنند سیاستهای انقباضی پولی به کار ببرند. بهعبارتی، پمپاژ پول را بالا و پایین میکنند. سیاستهای پولی و مالی همچنین در کنار سیاستهای تجاری، بازرگانی، اشتغال و سرمایهگذاری اعمال میشود.
در ایران کدامیک از این سیاستها باید در اولویت قرار گیرد؟
آنچه مهم است این است که قبل از اینکه بگوییم یک دولت چه سیاستی باید بهکار گیرد، با توجه به مطالعات اقتصادی ایران و شواهد تجربی و مطالعات تاریخی سایر کشورها باید بگویم مهمترین عامل در اعمال سیاستها، سازگاری و هماهنگی سیاستها است؛ جدا از اینکه یک سیاست باید منطقی و خوب باشد. البته داشتن سیاست منطقی و خوب شرط لازم است، اما کافی نیست. شرط کافی این است که سیاستهای اقتصادی با یکدیگر سازگاری داشته باشند و در عین حال، سیاستها با هدفها سازگار باشند. برای نمونه، در یک ارکستر سمفونیک معروف دنیا که سمفونیهای معروف را اجرا میکند، مجموعهیی از تکنوازها حضور دارند. تکنوازها ممکن است در اوج تبحر باشند، اما زمانی تکنوازها در کنار هم یک آوا و نوای موزون و متناسب و سازگار را ایجاد میکنند که رهبر ماهری داشته باشند. پس صرف داشتن سیاست اقتصادی کافی است، سازگاری سیاستها کافی است که باید توسط یک مرکزیت انجام شود که نقش هدایت کلی را در راستای دستیابی به هدفها اعمال میکند. این رهبر ارکستر حرکتهای ظاهری را انجام میدهد، اما در حقیقت با حرکتهای بدن خود، سازگاری بین نواختن ایجاد میکند و یک نوای دلنشین و موزون و سمفونیهای برجسته را ارائه میکند.
با این اوصاف، شما مشکل اصلی اقتصاد ایران را سیاستهای اقتصادی نمیدانید، نداشتن هماهنگی و سازگاری سیاستها میدانید.
درست است. اشکال ما در اقتصاد ایران عمدتا این بوده که مثلا بانک مرکزی معتقد بوده که سیاستهای پولی خیلی قوی و نافذی دارد و حتی در بعضی جاها روسای بانک مرکزی از نرخ سود یا نرخ بهره به عنوان انقلاب اقتصادی نام بردند، در حالی که شاهد بودیم این سیاستهای پولی مورد اعتراض وزیر صنعت، معدن و تجارت، یعنی بخش تولید بوده است. یا سیاستهای دیگر اقتصادی مثل تجاری با آن همخوان نبوده است. اینها نشان میدهد که سازگاری بین سیاستها نیست.
در دولتهای نهم و دهم این ناسازگاری به اوج خود رسید. یعنی شکایت و گلایه خیلی از وزرا در کابینه نسبت به سیاستهای پولی و مالی تشدید شد. بنابراین آنچه در رابطه با سیاستها مهم است، جدا از اینکه باید تلاش شود سیاستهای منطقی و معقول به کار گرفته شود، سازگاری سیاستها با یکدیگر است. هر سیاستی ابزار سیاستی خود را دارد. این ابزار سیاستی مثلا در سیاست پولی نرخ بهره است. برای سیاستهای مالی و در راس آن، سیاستهای مالیاتی نیز نرخ مالیات مناسب است. برای سیاستهای تجاری هم نرخی است که صادرات و واردات را هدایت و تنظیم میکند و ابزار سیاستی، نرخ تعرفه و نرخ ارز است. سازگاری بین سیاستها توسط یک مرکز انجام میشود. حتی در بعضی از کشورها این هدایت را یک وزیر اقتصادی به واسطه توانمندیهای فوقالعادهیی که از خود نشان داده، انجام میدهد. برای نمونه، در امریکا خزانهداری یا رییس بانک مرکزی وظیفه هدایت را انجام میدهد. در آلمان نیز رییس بانک مرکزی اتحادیه اروپا را هدایت میکند و هم هدایت اقتصاد آلمان را برعهده دارد.
به این ترتیب مهم است که نقش هدایتی دست چه تشکیلاتی باشد. آیا معاون اقتصادی یک نظام اقتصادی دارد؟ یا یک بانک مرکزی قوی دارد؟ یا یک وزیر اقتصادی دارد یا اینکه یک شورا هدایت امور را انجام میدهد؟ با این اوصاف، من معتقدم که نقص دولتها در ایران این بوده و الان هم دولت اعتدال باید این موضع را شفاف نشان دهد. همین الان در تیم اقتصادی دولت که متشکل از برنامه و بودجه، بانک مرکزی و اقتصاد است، زمزمههای بیرونی نشاندهنده نوعی از سلایقی مبتنی بر تجربیات قبلی افراد است. در کنار آن هم بعضی از وزرا مثل نفت و صنعت به تعبیری در حوزه اقتصاد دیده میشوند. اگر اینها با یکدیگر سازگار نباشد، همان تناقضاتی به وجود میآید که در دولتهای نهم و دهم و حتی دولتهای قبلی شاهد بودیم که بهشدت تاکید میکردند اشتغال و بیکاری هدف اصلی ما است، ولی نگاه میکردیم و میدیدیم که سیاستهای ارزی و پولی ضد تولید و اشتغال بوده است، سیاستهای درهای باز بازرگانی که سیل بیرویه واردات را در بر داشت، ضد اشتغال و تولید بوده است. به نظر من، ناسازگاری بین سیاستها میتواند حتی بعضی از سیاستهای موردی را هم که خوب و قوی است، مخدوش کند و عدم توفیق را در مجموع در بر داشته باشد.
در حال حاضر در حوزه اقتصاد دو بحث وجود دارد. یکی مهار تورم و دیگری، سیاستهای توسعه سرمایهگذاری و اشتغال. این دو سیاست کاملا متضاد با یکدیگر هستند، زیرا مهار تورم سیاست انقباضی پولی را میطلبد و توسعه اشتغال و سرمایهگذاری باید مبتنی بر سیاستهای انبساطی پولی باشد. به نظر شما در شرایط کنونی باید کدام سیاست را اولویت قرار دهیم؟ آیا میتوانیم دو سیاست را همزمان با یکدیگر اجرا کنیم.
بله، البته فراتر از این صحبتهایی که شما کردید، شرایط فعلی اقتصاد ایران رکود تورمی است. در شرایط رکودی یک نوع سیاست اعمال میشود و در شرایط تورمی، یک نوع سیاست دیگر اعمال میشود. رکود تورمی مثل تب و لرز است. یعنی بیماری که هم تب و هم لرز دارد. اگر بخواهید تب بیمار را پایین بیاورید، باید خنکش کنید که آن زمان، لرز بیمار بالا میرود و اگر لرز بیمار را بخواهید کم کنید، باید گرمش کنید که در مقابل، تب بیمار بالا میرود. بنابراین این بیمار را باید با روشهای علمی و منطقی به سمت مداوا برد.
پس مهمتر از تناقضاتی که شما عنوان کردید، رکود تورمی است. مساله دیگر، این است که دولت هدف خود را توسعه اشتغال و مهار تورم اعلام کرده است. بین این سیاستها تناقض وجود دارد، یعنی اشتغال باید با رونق تولید همراه باشد و برای اینکه در این شرایط تولید رونق بگیرد، باید تزریق پول به واحدهای تولیدی اتفاق بیفتد و تسهیلات بانکی پرداخت شود که بعضی معتقدند سیاستهای انبساطی پولی میتواند باعث توسعه اشتغال شود، اما خودش تورمزا باشد. در اینجا راهحل و هم مبانی نظری و تئوری و هم شواهد و مطالعات تجربی و تاریخی نشان داده که این کار شدنی است. یعنی شما سیاستهای انبساطی پولی را معطوف به واحدهای تولیدی کنید. آن زمان پول به جامعه پمپاژ نمیشود، بلکه پمپاژ معنادار پول به واحدهای تولیدی صورت میگیرد. به این ترتیب، آثار تورمی پمپاژ پول محدود خواهد بود.
اینطوری نیست که بانکها سیاستهای انبساطی پولی داشته باشند و وامهای گسترده بخواهند بدهند و بعد نرخ بهره را پایین بیاورند که بیجهت به تقاضا و سوداگری دامن بزنند، بلکه این تسهیلات بانکی به صورت هدفمند به سمت تولید هدفمند میرود، بنابراین آثار تورمی آن میتواند محدود باشد.
آقای دکتر، آنچه تاکنون از زبان وزرای اقتصادی دولت یازدهم در سیاستهای کلان اقتصادی شنیدهاید یا منتشر شده است، بهنظر شما تفاوتی معنادار با سیاستهای قبلی دارد یا خیر؟
این سوال خوبی است، اما من اکراه دارم جواب آن را بدهم، چون امیدی برای این دولت ایجاد شده است و نباید خدشهیی بر امید وارد شود.
خب اگر انتقادی وجود دارد، باید مطرح شود.
بله، دولت اعتدال باید از هشدارها استقبال کند. یک وقتهایی هشدارهایی داده میشود که ممکن است بعدها تبدیل به انتقاد شود. هشدار، هدیهیی است که به دولتها داده میشود، بنابراین دولت باید جنبه دریافت هشدار و استقبال از هشدارها را داشته باشد. برای مثال، در سیاستهای ارزی باید هشدارهایی را به دولت داد. رییسکل جدید بانک مرکزی بلافاصله با ورود به این حوزه، نرخی را برای ارز اعلام کرد که این یک نوع اشتباه استراتژیک است، چون بلافاصله نرخی را در جامعه نهادینه میکند. باید این تحلیل وجود داشته باشد که به نفع اقتصاد است که نرخ ارز پایین آید یا به نفع دولت است که نرخ ارز بالا رود؟ باید دید کدام به نفع جامعه است! اینها بحثهایی علمی و چالشی است که خود دولت باید به جمعبندی برسد و بعد این سیاستها را اعمال کند. یعنی وقتی نرخ ارز در بازار کمتر از ۳۲۰۰ تومان است و رییسکل بانک مرکزی، نرخ دلار را ۳۲۰۰ تومان اعلام میکند یعنی دیگر جای پایین آمدن دلار وجود ندارد و جلوی سناریویی را که اگر نرخ ارز پایین آید، به نفع تولید است، میگیرد.
این اصطلاح وجود دارد که «کم گوی و گزیده گوی». توصیه من به دولتمردان این است که تا میتوانند کمتر صحبت کنند، چون اظهارنظرهایشان بارهای مختلف دارد. اگرچه بعضی از حرفهایشان منطق دارد، اما بهدلیل اینکه بسترسازی، هماهنگی و فضاسازی نشده است، مشکل ایجاد میکند. مثلا اظهارنظر راجع به مسکنمهر هم اینگونه بود. مسکنمهر واقعا یک چالش فراروی دولت و حتی کشور و منابع مالی است، اما سریع نباید اظهارنظرهایی را که نگرانی ایجاد میکند، مطرح کنیم. من هم قبول دارم که هشدارها باید داده شود و ضمن اینکه باید به اقتصاد دولت کمک کرد، ولی اعلام بعضی از صحبتها را من در حقیقت تایید نمیکنم.
آقای دکتر، انتظاراتی که در جامعه به وجود آمده و اینکه سطح توقعات مردم بالا رفته است، هزینه دولت را بهتبع بالا میبرد. با آمدن دولت یازدهم، سطح توقعات و انتظارات مردم بالا رفته است؛ آن هم در شرایطی که با کسری بودجه روبهرو هستیم. از نگاه شما، اگر دولت نتواند انتظارات مردم را برآورده کند، چه اتفاقی میافتد؟
امید با انتظارات تفاوت میکند. یک آفت دولت این است که مطالبات و انتظارات مردم را بیجهت بالا ببرد. الان هم دولت هنوز نمیتواند روی امید حساب باز کند، چون فقط استارت امید خورده و هنوز امید عملیاتی نشده است. در حال حاضر خیلی از فعالان اقتصادی و آحاد مردم، منابع مالی خود را در حوزههای سوداگری وارد کردهاند و هنوز از این حوزهها خارج نکردهاند. موقعی این امید عملیاتی میشود که منابع مالی در مسیر تولید ملی قرار گیرد. البته اگر یک بازار بورس سالم و قابل اتکایی ایجاد شده باشد، در آن حالت استارت حرکت منابع مالی افراد و بنگاهها صورت گرفته است. بنابراین اشتباه است که بگوییم امیدی ایجاد شده است. امید باید نهادینه شده باشد.
اما انتظارات بالا رفته است.
درست است، حالا هم بعضیها سعی میکنند با اعمال نظر و بعضی از نکات این انتظارات را بالا ببرند که من در مصاحبههای خودم قبل از انتخاب به این موضوع اشاره کردم. زمانی که اعلام کردم خودم داوطلب انتخاب نیستم، گفتم افرادی که الان میخواهند کاندیدای ریاستجمهوری شوند، دو طیف بیشتر نیستند. این افراد یا نگاهشان نگاه ناآگاهانه است و دیوانه هستند یا اینکه عاشق هستند. دیوانه به این دلیل که عمق مسایل و مشکلات اقتصاد را درک نکردند و در مناظرات هم معلوم شد که بعضی از کاندیداها مشکلات را درک نکرده و ساده گرفته بودند و اعلام میکردند که شش ماهه، یکساله و دو ساله اقتصاد را به بهبود منتهی میکنند. در حالی که واقعیت این است که چهار سال دولت در بهترین وضعیت به سمت بازسازی تولید ملی و شرایط اقتصادی و رفع موانع میرود. بنابراین فردی که عاشق است، منطق دارد که برای ریاستجمهوری بیاید، یعنی برای حفظ ارزشها و آرمانها آمده است و میداند در این چهار سال ممکن است موفقیتی عایدش نشود.
من معتقدم باید صادقانه عمق مشکلات و مسائل را برای مردم مطرح کرد. مردم و فعالان اقتصادی نشان دادند که صداقت و تدبیر نظام تصمیمگیری از عقبه حمایتی آنها برخوردار است؛ کما اینکه شاهد بودیم زمانی که امامخمینی (ره) عنوان کردند جام زهر را مینوشم، خیلیها میگفتند که اگر کشور دیگری بود، بههم میریخت، اما مردم ایران با قبول و درک صحیح شرایط و قبول صداقت در آن لحظه بحرانی که دنیای سلطه امید داشت نظام جمهوری اسلامی بههم بریزد، دیدیم شرایط را قبول کردند. بنابراین صادقانه و عالمانه با مردم صحبت کردن، یک پشتوانه قوی و پایدار ایجاد میکند. ممکن است مردم در کوتاهمدت احساسی رفتار کنند یا دچار نوعی رفتارهای احساسی شوند، اما تجربه نشان داده که تصمیمهای عقلایی در مسیرهای میانمدت و بلندمدت متفاوت است با خیلی چیزهایی که دولتمردان و سیاستمداران فکر میکنند.
منبع: اعتماد